
من در زمان ازدواج 19 سال داشتم و با تصمیم بزرگ ترها این ازدواج سر گرفت. هیچ آمادگی روحی ای نداشتم و تازه دانشجوی ترم یک پزشکی بودم و می خواستم درس بخوانم و تخصص بگیرم. اهداف علمی برای خدمت به بیماران داشتم و الگوی من هم در این راه پدرم بود. همیشه شعف درمان بیماران را در پدرم می دیدم و برای همین به رشته پزشکی علاقه مند شدم. به هر حال در رشته پزشکی درس تلنبار بود و بعد هم مسئله بورد تخصصی همسرم و درس خواندن برای بورد تخصصی پیش آمد. این دوره هم برای من خیلی سنگین بود. هر زنی دوست دارد کنار همسرش باشد و زندگی شاد و پر هیجانی داشته باشد. یک بخش ماجرا تفریح و روابط خانوادگی است و یک بخش هم بچه دار شدن و نقش پدرانه است. باید اشاره کنم دکتر کلانترهرمزی با این که حضور کمی در خانه داشت، اما میزان ارزشمندی و کیفیت حضورش در آن زمان های کوتاه بالا بود.