بخش بیستم : باغداری و اهمیت آن در جوی آسیاب
مقدمه
همانطوری که پیش از این اشاره شد، جوی آسیاب در دو، سه قرن گذشته بویژه قرن اخیر در زمینههای گوناگونی دستخوش تغییر و تحول خاصی شد و مطالب کلی نیز حضور بزرگواران تقدیم گردید ولی برای روشن شدن آنچه گذشت، لازم است که موارد تغییر را موضوعی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار دهیم. در این خصوص میتوان به پنج عامل مهم و تاثیر گذار در زندگی مردم پرداخت. باغداری، کشاورزی، تعلیم و تربیت فرزندان رامهرمز، راه اندازی آسیابهای آبی و خدمات اجتماعی، مواردی هستند که بیشتر توجه علاقه مندان به جغرافیای رامهرمز را به خود جلب نمود.
در مورد باغ های جوی آسیاب که حدود یکصد و بیست هکتار را شامل میشد و علاوه بر طراوت و زیبایی، منبع مهمی در امرار معاش مردم و تامین بخشی از میوه رامهرمز و همچنین صدور به خارج از رامهرمز بوده است، اشاره خواهیم کرد. در زمینه عوامل تغییر در ماهیت این باغ ها نیز نکاتی را مورد توجه قرار خواهیم داد .
هزینه های گزاف باغداری، زحمت زیاد و درآمد اندک آن سبب گرایش نسل جوان به مشاغل با درآمد های بیشتر شده و به کارهای دیگر روی آوردند. در این زمینه بخشی از موارد در دل مطالب مطرح شده آمده است، ولی بسیاری دیگر پنهان مانده و نیاز به بررسی های دقیق تر دارد. باغدار زحمتکشی که روزان و شبان زندگی خودرا با این امید که فردایی بهتر را برای خانواده و جامعه خود فراهم کند، در رنج و درد سپری نموده و حاصل تلاش او دستخوش عوامل طبیعی و انسانی می گردد.
موردی که جنبه تاریخی و در گذشته ریشه دارد این است که در دوران قاجاریه شاهزادگان، مناطق کشور را بین خود تقسیم نموده و برای اینکه فارغ از دیدن رنج و سختی مردم باشند زمین های کشور را به مالکان بزرگ فروخته و خود به عیش و عشرت پرداختند. این مناطق را که با اصطلاح ( خالصه جات ) در تاریخ شناخته می شود، در اختیار خریداران که همان مالکان بزرگ بودند قرار داده و آنان هم با پشتیبانی نیروهای دولتی اختیار زندگی کشاورزان و باغداران را در دست گرفتند.
بر این اساس زمین به مالک تعلق داشت و باغدار فقط حق استفاده از محصول درخت را داشت که انهم تابع شرایط خاصی بود. استان زرخیز خوزستان به دلیل وجود منابع سرشاری که دارد، همیشه مورد توجه و یا بهتر بگوییم طمع کسانی قرار داشت که منافع شخصی را بر منافع اجتماعی برتری می دادند. گرچه ملت ایران برای دفاع از حقوق خود تلاش های زیادی کردند ولی همانگونکه تاریخ نشان میدهد هرگاه مردم به پیروزی نزدیک می شدند، کشورهای بیگانه که منافع خودرا در خطر می دیدند مستقیم یا غیر مستقیم دخالت کرده و جلوی پیروزی مردم ایران گرفتند.
برای نمونه به نهضت مشروطه ایران می توان اشاره کرد. هرچند در اثر این نهضت خوانین بختیاری توانستند در استان های خوزستان ، اصفهان و فارس حکومت ایلخانی برقرار کنند و اقدام های ساختاری در این سه استان که تا اندازه ای رفاه نسبی مردم را تامین می نمود از جمله ساختن مدرسه، حمام، مسجد و رونق دادن به بازارها را به انجام برسانند، ولی شوربختانه قوانین حاکم بر کشاورزی و باغداری همچنان ادامه یافت. این قوانین که با نام ( ارباب و رعیتی ) شناخته می شود تا جایی پیش رفت که رمقی برای ادامه کار این قشر زحمتکش باقی نماند.
بر اساس این قانون زمین به مالک بزرگ تعلق داشت و کشاورز و باغدار هیچ حقی در مالکیت زمین و باغ خودرا نداشتند. زمینی که کشت می شد با هر کشت کشاورز می بایستی یک چهارم محصول خودرا به عنوان بهره مالکانه به مالک شهر و یا روستای خود می پرداخت. باغدار هم در ازای رویش و پرورش باغ خود حق استفاده از میوه باغ، آنهم با شرایط خاصی داشت که در اصطلاح محلی به آن ( هوایی ) می گویند. زمین هم تا زمانی که کشاورز کشت می نمود با پرداخت یک چهارم بهره مالکانه اختیار کشت آنرا داشت. حتی خانه کشاورز و باغدار هم متعلق به مالک بزرگ بود.
این روند که نابودی باغداری و کشاورزی را در پی داشت، سبب شد که فرزندان آنان علاقه ای به ادامه کار پدران نداشته و جذب کارهای دولتی و یا مشاغل روز مزدی گردند. در نتیجه باغداری و کشاورزی شکل تازه ای گرفت که شوربختانه خوشایند نبود. گرچه در دهه چهل شمسی و در دوران حکومت پهلوی، قوانینی در جهت لغو شیوه ارباب و رعیتی تصویب و در دهه پنجاه به مرحله اجرا در آمد، اما این اقدام دیرهنگام و زمانی اجرایی شد که دیگر رمقی برای کشاورز و باغدار نمانده بود. بر اساس این قانون، زمین ( کشاورزی، باغ و خانه ) از مالک بزرگ خریداری و به کشاورزی که در محل سکونت داشت در اقساط سی گانه فروخته شد.
در زمینه اصطلاح هایی که قبلا بکار برده شد، نیاز به توضیح مختصری می باشد که ارائه می گردد. اصطلاح ( خالصه جات ) که در گذشته در بین قوانین اداری مرسوم بوده و مردم هم از این اصطلاح استفاده کرده و مقصود خودرا بیان می نمودند، شامل زمین و آب است که در اختیار دولت بوده و در ازای هزینه هایی که دولت وقت برای تامین آنها انجام می داد سهم خودرا با عنوان مالیات از رعیت می گرفت. دولت هایی که از زیر بار وظیفه خدمت رسانی به کشاورزان شانه خالی کرده و زمین و آب را به مالکین بزرگ فروخته و خودرا فارغ از درد و رنج کشاورزان و باغداران دانسته، برای این روش حکومتی شیوه ارباب و رعیتی بکار می بردند. این اصطلاح هم در بین مردم عادی گردید.
در مورد زمین های دیم ( بج ) میزان مالیات یا همان سهم مالک کمتر بود. چون دیگر دولت یا مالک آبی را در اختیار کشاورز قرار نمیداد تا مالیات آنرا دریافت کند. استان زرخیز خوزستان به علت منابع سرشار آب و زمین های حاصلخیز، همیشه مورد توجه دولت ها و حکومت های وقت قرار گرفته و به عنوان خالصه جات منبع درآمدی برای دولت ها محسوب می شد. منظور مردم رامهرمز از اصطلاح ( هوایی ) که قبلا بکاربرده شد، تلاش کشاورزان و باغداران در بوجود آوردن درخت و کشت است که در بالای سطح زمین حاصل می شود. اصطلاح کامل تر آن ( عرصه و اعیان ) می باشد که ( عرصه ) زمین را شامل شده و به مالک بزرگ تعلق داشته و ( اعیان )، هر آنچه بر روی زمین حادث شود مانند ساختمان منزل، درخت و کشت قابل استفاده رعیت بوده و رعیت فقط حق کارکردن و دریافت بهره اندکی از نتیجه تلاش خودرا داشت.
استاد عبدالله سرکهکی
حال که بحث از عرصه و اعیان شد و موضوع هوایی مطرح گردید، شایسته است از تلاش های آقای عبدالله سرکهکی که دلسوزانه عمری را به پای درختان نخل جوی آسیاب صرف کردند و آنها را پرورش داده، گرده افشانی و هرس نمودند، قدردانی کنیم.
در فصل بهار و شاید کمی پیش از آن استاد عبدالله سرکهکی که باید او را پزشک نخل ها دانست با داسی در دست و گاهی اوقات کمربندی ( پروند ) برای بالا رفتن از نخل ها به همراه داشت و آن زمانی است که گرده افشانی صورت می گیرد .
استادی که با وجود اینکه یکبار دچار حادثه شده و از ناحیه دست مجروح گردید، ولی همچنان یار و یاور مردم جوی آسیاب می باشد. در زمان گرده افشانی با جدا کردن خوشه ای از گرده های نخل درون محفظه ای از جنس ساقه برگ نخل ( دولک ) از نخل های نر جداکرده و بر روی گرده های نخل های ماده می پاشد تا انها بارور شوند. نهال های درختان نخل را از زمان جدا کردن و انتقال به جای دیگر برای رشد و ثمر دادن تا هنگامی که به ثمر بنشینند، با دلسوزی مراقبت و مواظبت نموده و رشد آنها را زیر نظر دارد.
در اصطلاح محلی، نهال های جوان را ( پاجوش ) می نامند. چرا که در پای درخت اصلی نخل جوانه می زنند و در زمانیکه استاد سرکهکی تشخیص بدهند و به رشد معینی برسند، یکی یکی از پای نخل مادر جداکرده و در جایی که قبلا تعیین شده است می کارند. بدین شکل نخلستان های جدید شکل می گیرند. برای اینکه ثمر درختان نخل بیشتر و کیفیت بهتری داشته باشد، زمان خاصی برای گرده افشانی لازم است که در تخصص استاد عبدالله سرکهکی است.
هرس درختان نخل هم در زمان خاصی انجام می گیرد که آنهم نیاز به مهارت دارد. برگ درختان نخل هم کاربردهای زیادی داشت. از جمله درگذشته برای پوشش سقف خانه ها که با تنه درختان و کاهگل ساخته می شدند و امروزه در تهیه صنایع دستی مورد استفاده قرار می گیرند. دیگر اینکه در گذشته که باغداران برای تهیه رب انار نیاز به کار دسته جمعی و گروهی بود، از برگ درختان نخل برای پوشش سقف ساباط ( سایه بان ) بهره می گرفتند تا هم فضای کافی و هم محیط خنکی بوجود آورند تا جمعیت زحمتکش بتوانند راحت اقدام نمایند.
هرس کردن تنه نخل ها از دَپو ها
( دپو ) یعنی اضافه های برگ درخت نخل که به تنه چسبیده است. لازم است همه ساله هرس تنه درختان نخل انجام شود تا استاد بتواند از درختان نخل بالا رفته و گرده افشانی کند. از دپو برای سوخت استفاده می کردند.
نمایی از درختان نخل باغ خواجه اکبر کلانترهرمزی
سهمیه کربلایی حسین
برای چیدن خوشه های درخت نخل ( پِنگ ها) نیز استاد سرکهکی از روش های گوناگونی استفاده می کرد. بخصوص برای درختان نخل بلند که هر کسی قادر به رفتن بالای نخل و بریدن خوشه های خارک و یا رطب نبود. استاد سرکهکی برای پایین فرستادن خوشه ها همیشه طناب بلندی همراه داشت. خوشه های خارک را بریده و با طناب پایین می فرستاد. ولی با توجه به کیفیت محصول درختان، در مواردی که خارک ها تبدیل به رطب می شدند، سبدی را همراه خودش به بالای درخت برده و پس از چیدن دانه های رطب، بقیه خوشه را پایین می فرستاد. اما در مواردی تشخیص می داد که تمام خوشه های درخت نخل را مواظبت تا تبدیل به رطب گردیده و سپس خوشه های رطب شده را با ابزار کارش به پایین می فرستاد. شیوه عملکرد ایشان هم بدین گونه بود که خوشه ها را در هنگام رطب شدن در کیسه های مخصوص گذاشته و می بست تا به مرور زمان تبدیل به رطب شوند و مرتب به بالای درخت نخل رفته و رطب ها را بازبینی می نمود تا زمان جدا کردن خوشه ها از درخت فرا می رسید. در آن زمان هم با روش خاص خودش خوشه ها را بریده و به پایین می فرستاد. .
در باغ کربلایی حسین کلانترهرمزی، درختان نخل پراکنده بوده و حالت نخلستان نداشتند. ولی از نوع مرغوب و دارای محصول با کیفیتی بودند. به همین دلیل درختان با نام شناخته می شدند. برای نمونه نخلی در باغ بود که دانه های خارک درشت داشت و به ( خارک هفت تا نیم گزی ) معروف بود. در این قسمت از باغ خواجه اکبر کلانترهرمزی درخت نخل ( دیری ) جوانی وجود داشت که چون قابل دسترسی جوانان بود، از ثمر آن بهره مند می شدند. اما در باغ ملابندر کلانترهرمزی که در اختیار خواجه نصرالله جعفریان بود. نخل ها یکجا و به حالت نخلستان در کنار هم کاشته شده بودند و « موهسون » نامیده می شد. در اینجا واژه ( مو ) به معنای درخت نخل است.
درخت نخل بلندی هم در باغچه میرزا فرج الله کلانترهرمزی وجود داشت که فقط استاد عبدالله سرکهکی می توانست به بالای آن برود. هر سالی که ایشان این فرصت را پیدا نمی کرد، گردافشانی توسط باد صورت می گرفت که ثمر آن نارس و به زبان محلی( سِخچه ) گفته می شد که بر زمین می ریخت و قابل استفاده نبود.
باغچه میرزا فرج الله کلانترهرمزی
البته استاد عبدالله سرکهکی در زمینه های دیگری هم مهارت دارند. بویژه در زمینه کاشت، قلمه زدن و پیوند زدن درختان مرکبات که ما از هنرمندی های ایشان بهره بردیم. تا قبل از عقب نشینی دیوار این باغچه ، چندین درخت مرکبات پر ثمر در ورودی آن وجود داشت که میوه مرکبات سال ما را تامین می کردند.
در دوطرف راهرو ورودی باغچه هم گل های شصت برگ یا شصت پر خودنمایی می کردند که در فصل بهار، عطر آنها فضا را عطرآگین می کرد. به همین دلیل در عید نوروز خانواده عموی بزرگوار میرزا ناصر کلانترهرمزی، با حضور خود صفای بیشتری به باغ می دادند و در بعضی از سال ها از میهمانان نوروزی خود در روز سیزده بدر نیز پذیرایی می نمودند.
درخت بنیو یا زبان گنجشک
راهرو به محیط باز و دایره مانندی می رسید که انواع درختان کُنار، انار، توت، نارنج و بَنیو که از درختان بومی رامهرمز و بسیار مقاوم در برابر گرماست، آنرا احاطه و محل نشست خانواده و مهمانان بود و جوی آبی هم در کنار این محیط می گذشت که زیبایی آنرا دو چندان می کرد. این محیط محل نشست میهمانان و تاب بازی علاقه مندان در عید نوروز و محل جمع اوری زردآلوها و در صندوق گذاشتن آنها در موقع برداشت بود.
استاد جعفر زارع
خانواده آقای زارع هم بویژه استاد جعفر زارع که هم فرهنگی فرهیخته ای است و هم عشق و علاقه خاصی به پرورش درخت و گل و گیاه دارد، در دوران بازنشستگی تمام توان خودرا در این زمینه ها بکار برده است. بطوری که بسیاری از همشهریان از تجربه ایشان بهره می گیرند و با راهنمایی های وی باغ های خودرا صفا می دهند.
درگذشته تعدادی از باغداران به دلایلی توان اداره باغ خودرا نداشتند. روش معمول آن زمان اجاره دادن باغ برای یکسال و یا یک محصول ( مانند انگور یا انار ) بود. با عنایت به اینکه اجاره باغ در فصل بهار و به هنگام شکوفه دادن ( سیب و زردآلو ) و یا به گُل نشستن ( انار ) درختان بود، ارزیابان در این هنگام میزان محصول باغ را تخمین می زدند که مبنای تعیین اجاره بها قرار می گرفت.
کار دقیق ارزیاب که در آن زمان ( مصدق ) نامیده می شد، باعث می گردید تا در سال های بعد هم مورد اعتماد و تصدیق طرفین قرار گیرد.
حاج شکرالله ثابتی
در این زمینه، ارزیابی ها و ارائه نظر کارشناسی زنده یاد حاج شکرالله ثابتی بسیار راهگشا بود. ایشان این ویژگی ها را داشت و از معتمدین مردم جوی آسیاب قلمداد می گردید.
خواجه عبدالحسین کلانترهرمزی
اما در زمینه ارزیابی و انجام کارهای کارشناسی زمین های کشاورزی و زمین های زیر کشت سبزی ها و تره بار در باغ ها، زنده یاد خواجه عبدالحسین کلانترهرمزی در جوی آسیاب حرف اول را می زد و بیشتر مردم جوی آسیاب نظر اورا با جان و دل می پذیرفتند. تجربه ایشان در مورد زمین های کشاورزی جوی آسیاب به حدی بود که ارزیابان و مامورین اجرای قانون و مقررات اصلاحات ارضی در سال 1341 خورشیدی با استفاده از تجربه های خواجه عبدالحسین کلانترهرمزی، زمین های کشاورزی جوی آسیاب را که بیش از یکصد خیش ( هر خیش زمین به وسعت کشت پانزده من غله به وزن رامهرمز می باشد ) بوده است، ارزیابی و تعیین حدود و بین کشاورزان تقسیم نمودند. همکاری ایشان با مامورین اصلاحات ارضی، کارساز و مفید واقع شد و پیشنهادها و نقطه نظرهای وی مورد تایید کشاورزان جوی آسیاب قرار گرفته و به عنوان معتمد مردم جوی آسیاب شناخته شد.
لازم می دانم در زمینه هزینه های گزاف و درآمد اندک باغداران خاطره ای را تقدیم دارم. حدود نیم قرن پیش که درآمد بیشتر مردم رامهرمز از شغل کشاورزی و باغداری تامین می شد، وفور میوه و تره بار بقدری بود که شهرهایی که از میوه نوبر بهره می گرفتند، تمایلی به خرید مخصوصا زردآلو نشان نمی دادند. در آن زمان دو بنگاه میوه و ترابری در جوی آسیاب وجود داشت که نسبت به خرید و صدور میوه مردم اقدام می نمودند. در یکی از آن سال ها محصول باغ ها مخصوصا زردآلو نسبت به سال های دیگر بیشتر ولی دقیقا به خاطر ندارم که چه عاملی باعث مشکل در صادرات زردآلوی رامهرمز گردید. به گونه ای که قیمت هر کیلو زردآلو را یک ریال تعیین کردند و این مصیبتی برای باغداران بود. چرا که با وجود ارزش پول، این قیمت کم ( در آن زمان فی می گفتند ) جبران هزینه های آبیاری، نگهداری و حتی چیدن را نمی نمود. حدس می زنم علت به وجود آمدن آن شرایط، به دست آمدن زردآلوی اصفهان پیش از زردآلوی رامهرمز بود. در نتیجه رامهرمز در آن سال، بازار صادراتی خودرا از دست داد و محصول رامهرمز به عنوان نوبر محسوب نمی شد. در آن زمان امکان نگهداری میوه هم برای مدت زمان طولانی( سردخانه ) وجود نداشت.
مشهدی ابراهیم کلانترهرمزی
مشهدی نادر کلانترهرمزی
دو بنگاه دار میوه و تره بار جوی آسیاب زنده یاد مشهدی ابراهیم کلانترهرمزی و زنده یاد مشهدی نادر کلانترهرمزی هم که این وضعیت سبب کمتر شدن کار همکارانشان شده بود، نگران بودند. برای اینکه هر دو بزرگوار در ازای وجه میوه و تره بار، ارزاق به باغداران می فروختند و بدین گونه داد و ستد می کردند.
با این وجود فرزندان باغداران که در حفظ و نگهداری و رسیدگی به درختان بویژه سیب و زردآلو نقش مهمی ایفا می نمودند، خاطره های شیرینی هم از آن دوران دارند. البته در گذشته در جوی آسیاب، باغداران به کاشت درخت زردآلو بیشتر تمایل داشتند. با عنایت به اینکه هر میوه ای در رامهرمز دارای انواع و کیفیت های مختلفی می باشد، به خاطر دارم که در باغ خواجه اکبر کلانترهرمزی سهمیه کربلایی حسین که ما مسئولیت حفظ و نگهداری آن را بر عهده داشتیم، انواع درختان بویژه زردآلو را با نام می شناختیم.
از زمان شکوفه کردن درختان زردآلو و پس از تبدیل به چغاله، درختان بشدت مورد توجه بودند. مخصوصا زمانی که چغاله ها قابل خوردن می شدند. ترش مزه و باب میل کودکان، ولی از آنجاییکه این چغاله ها باید تبدیل به میوه می شدند تا درآمدزا و سبب گرداندن چرخ زندگی باغدار گردند بنابراین دقت در نگهداری شاخه ها و چغاله ها بسیار اهمیت داشت.
چاقاله زردآلو
میوه کُنار
اما چیدن و رساندن زردآلوها هم به بنگاه، خاطره هایی را باعث می شد که یاد آنها خالی از لطف نیست. روز قبل از چیدن زردآلوها به بنگاه مراجعه و صندوق چوبی و میخ به اندازه مورد نیاز تحویل می گرفتیم. وسیله ما هم دوچرخه ای بود که ترک بند داشت و ما صندوق های خالی را روی ترک بند گذاشته و به باغ می رساندیم.
روز بعد، صبح زود یعنی حدود ساعت 5 برای چیدن و در صندوق گذاشتن زردآلوها به باغ رفته و پس از گذاشتن مقدار کمی از برگ سبز درختان روی آنها، درپوش تخته ای را میخ کرده و سپس صندوق ها را قبل از ساعت 8 صبح به بنگاه تحویل می دادیم تا فرصت برای بارگیری و حرکت کامیون برای صادر نمودن باشد. پس از تحویل زردآلوها، وزن و قیمت آنها در دفترچه ای نوشته می شد تا در صورت فروش در ازای قیمت آنها بتوانیم خواروبار خریداری نماییم.
در زمینه دشواری های کار باغداری مطالبی مطرح گردید. ولی از آنجاییکه هر پدیده ای دارای ارزش های مادی و معنوی است، درختان نیز با سخاوت خود علاوه بر تامین میوه مردم، ابزار کار و بازی و سرگرمی تلاشگران را فراهم می کنند. در زمینه ابزار کار کشاورزان و باغداران که از باغ ها تهیه می شد در خلال تشریح زندگی باغداران و کشاورزان، اندک اشاره ای شد که در صورت توان باز هم به آن خواهیم پرداخت. اما در خصوص سخاوت درختان برای گذران زندگی کودکان، نوجوانان و جوانان باغدار، لازم است یادی بکنیم به سرگرمی های این گروه از باغداران که خاطره های شیرینی از آن دوران دارند. این سرگرمی ها که زاییده فکر و اندیشه نوجوانان و جوانان بوده است، فکر آنان را برای اندیشه های برتر پرورش داده که به چند مورد از آنها اشاره می کنیم.
در هنگام هرس درختان ( به زبان رامهرمزی = پَخت کردن )، باغداران با توجه به تجربه خود از تمام اجزای درخت بهره می بردند. درختان هم با سخاوت حتی پس از خشک شدن، تلاش باغداران را پاسخ می دادند. نکته مهم اینکه باغداران هم مانند کشاورزان ( گندم کاران و برنج کاران )، آموزش فرزندان را برای دوام کار و حفظ محیط زیست خود در اولویت قرار می دادند و در هنگام هرس کردن نیز آموزش های لازم را به فرزندان داده تا در آینده، خود بتوانند دانسته هایشان را به کار بندند. از آنجاییکه هر نوع درختی هرس کردن خاصی داشت، بهره گیری از شاخه و برگ های هرس شده هم متفاوت بود. به عنوان نمونه درخت کُنار که خاردار است، شاخه های آن برای پَرز کردن ( ایمن سازی باغ ) مورد استفاده قرار می گرفت. از شاخه های خشک شده درخت ( هیزم ) برای سوختن و از تنه درختان خشک شده، برای تهیه ذغال بهره می بردند.
در گذشته حتی در دوران نوجوانی ما رامهرمز از امکان هایی مانند سالن های ورزشی و تفریحی بی بهره بود. بگونه ای که تنها سینمای رامهرمز که در سال 1341 در منطقه تل ناردونگی در بین باغ ها شروع به نمایش فیلم نمود با توجه به فاصله زیاد تا جوی آسیاب، حضور نوجوانان برای تماشای فیلم هایی که مدت زیادی از تهیه آنها می گذشت، مقرون به صرفه نبود. سالن ورزشی هم هنوز نداشتیم تا بتوان در فرصت های آزاد از آن بهره گرفت. استودیوم ورزشی هم شکل نگرفته بود تا مورد استفاده نوجوانان قرار گیرد. بنابراین تنها ورزش های رسمی در محیط مدرسه و آنهم در ساعت های خاص ورزش انجام می گرفت.
در آنزمان جوانان جوی آسیاب از مکان ها و فضاهای آزاد برای سرگرمی خود که چوب در آنها نقش زیادی داشت، بهره می بردند. مانند جای خرمنی بالایی و جای خرمنی پایینی که مورد استفاده ساکنین نزدیک به این مکان ها قرار می گرفت. اما دو محل مناسب دیگر که نزدیکتر به مرکز جوی آسیاب بودند، اهمیت بیشتری داشتند. یکی در قبرستان قدیم رامهرمز در جنوب جوی آسیاب که از فضای خالی بین قدمگاه صاحب الزمان تا گچ کوبی زنده یاد عبدالرسول معروف ( در جوار باغ استاد جعفر زارع ) بود و دیگری زمین خالی در نزدیکی منازل ثابتی ها ( در زمان هایی که کشت نمی شد) اهمیت بیشتری داشتند. به برخی از این سرگرمی ها اشاره ای خواهیم نمود.
-1 _ چو بوزی ( چوب بازی )
چوب بازی که یکی از سبک های نوای ساز و دهل در رامهرمز است، در بخش ششم همین مجموعه به آن پرداختیم،
علاقه مندان را به مطالعه آن دعوت می کنم.
2 _ چو کلید ( چوب و کلید )
مشتاقان این بازی و سرگرمی، نوجوانان بودند. اما چون در محیط های پر رفت و آمد نمی توانستند بازی کنند، همانطوریکه اشاره شد مکان های خاصی را برای این سرگرمی مشخص نموده و از وقت آزاد خود به شیوه درستی بهره می بردند.
در آغاز، چوب مناسب بازی را به طول شصت تا هفتاد سانتی متر انتخاب نموده و دو سر چوب کوچک دیگری به طول 10 تا 15 سانتی متر را به گونه ای تراشیده تا وسط چوب کوچک از دو طرف آن ضخیم تر باشد ( کلید ). سپس گودال کوچکی به عمق ده سانتیمتر در زمین بازی ایجاد نموده و یک سر کلید را در گودال گذاشته و با چوب بزرگ ضربه ای به آن وارد نموده تا به هوا پرتاب شود. در این حالت مهارت کافی لازم است تا با ضربه دیگری به کلید ( در هوا ) آنرا در فاصله زیادی پرتاب کند. هرچه فاصله بیشتر باشد، بازی طولانی تر و جذاب تر می گردد.
از جانب دیگر نفر دوم کلید را از محلی که بر زمین افتاد، بر روی چوب بزرگ که روی گودال قرار داده شده است، بر میگرداند. اگر چوب و کلید به هم خوردند، این نوبت بازی پایان می یابد و نفر دوم بازی را آغاز می کند. اما اگر در مرحله اول کلید به چوب روی گودال برخورد نکند، نفر اول از همان محلی که کلید افتاد باز هم به آن ضربه می زند تا زمانی که نفر دوم موفق شود کلید را طوری بفرستد تا با چوب برخورد کند. در این بازی مهارت های فکری و توان جسمی آموزش داده می شود. زیرا هم توان پرتاب و هم توان محاسبه محل افتادن کلید تا محل گودال بسیار اهمیت دارد که سبب پیروزی یکی از طرفین می شود.
3 _ چوب سوک ( سوک سوک )
سوک در واقع به ساقه های نوک تیز گندم گفته می شود. به همین دلیل در گذشته، جوانان و نوجوانان از شاخه های هرس شده درختان و تراشیدن نوک آنها سوک چوبی درست می کردند. هر یک از این سوک ها بین چهل تا پنجاه سانتیمتر طول داشت. البته با توجه به قد استفاده کنندگان، طول سوک ها هم متفاوت بود. پس از بارش باران که زمین ها گل می شد، بازی کنان با همراه داشتن سوک چوبی خود گرد هم می آمدند و هر کس با تمام توان سوک خودرا در محلی که تعیین کرده بودند بر زمین گل شده می زد تا در گل فرو رود.
پس از اینکه همه افراد حاضر در مسابقه سوک های چوبی خودرا بر زمین زدند، اندازه فرورفتن هر سوک در گل را اندازه گیری و فردی که بیشتری سطح از سوکش را در گل فرو برده بود برنده بازی شناخته و تشویق می کردند و این بازی با شوخی های کودکانه از نو آغاز می شد.
تا آنجایی که به خاطر دارم علاوه بر بازی گروهی، بازی دو نفره سوک بازی هم مورد توجه جوانان بود. شیوه بازی دو نفره بدین گونه بود که یکی از دو بازیکن، سوک خودرا با تمام توان بر زمین می کوبید. نفر دوم باید با مهارت و توان بیشتری سوک خودرا در کنار سوک نفر اول به گونه ای بر زمین می زد تا آنرا بخواباند. در صورت موفق نشدن، نفر اول این عمل را انجام می داد. این مبارزه تا بر زمین افتادن یکی از دو سوک ادامه داشت تا شخص پیروز معلوم و مورد تشویق حاضران قرار گیرد.
-4 _ چوب و توپه ( هفت چوب )
پیش از آغاز این بازی، چوب مناسب آنرا به اندازه هفتاد تا هشتاد سانتی متر و با قطر سه سانتی متر تمیز و مهیا نموده و یک عدد توپ تنیس خریداری و در زمان بازی همراه خود داشتند. این بازی، گروهی است و بدین شکل انجام می شد که فردی از افراد گروه با توافق و یا قرعه کشی بازی را آغاز می نمود. روش بازی هم بدین گونه بود که فرد در فاصله ای از دیگران، توپ را به هوا پرتاب و هنگام پایین آمدن ضربه ای با چوب به آن وارد می کرد تا بالای سر افراد گروه پایین بیاید. در این هنگام هر شخص تلاش می کرد تا توپ را از هوا بگیرد و ضربه زننده بعدی باشد. گاه ضربه زننده با اولین بار موفق نمی شد که توپ را برای گروه بفرستد. در نتیجه ناچار بود که باز هم تکرار کند. ولی اگر تا بار هفتم نمی توانست توپ را بفرستد، چوب و توپه را به فرد دیگری واگذار می کرد تا بازی را دنبال کند.
به همین دلیل این بازی را ( هفت چو یا هفت چوب ) هم می نامیدند. هفت چوب سرگرمی مهیجی است و کسانی که موفق به انجام آن شده اند، خاطره آنرا هر گز فراموش نمی کنند. بویژه آنکه در بیشتر وقت ها، این بازی بین دانش آموزان یک کلاس در بعد از وقت دبستان یا دبیرستان صورت می گرفت. تعدادی از همبازی های عزیز بنده رخت سفر بربستند و به دیار حق شتافتند که بدین گونه یادشان را گرامی می داریم .
-5 _ تیرکمان چوبی
وسیله سرگرمی دیگری که جوانان و نوجوانان از شاخه های هرس شده درختان درست می کردند، تیرکمان چوبی است. در آغاز بین شاخه های درخت، قسمتی را که به شکل V و یا U باشد و به آن دوشاخه می گویند انتخاب و پس از بریدن به اندازه لازم ( بستگی به فرد استفاده کننده دارد ) آنرا تمیز و مرتب نموده تا خاری نداشته باشد. سپس دو لایه از لاستیک دوچرخه را بریده و با لایه های دیگر بگونه ای به دوشاخه وصل می کنند که در برابر کشیدن لاستیک ها مقاوم و برای پرتاب تیر سنگی کوچک دوام داشته باشد. در پایان تکه ای از چرم را از دو طرف سوراخ کرده و سر دیگر دو لاستیک جانبی را در آن جای داده و محکم می بندند.
از این وسیله بیشتر وقت ها، با چیدن چند عدد سنگ کوچک بر روی هم، با فاصله معینی نشانه گیری و تیرهای کوچک سنگی به سمت آن پرتاب می کنند تا نظم سنگ های روی هم چیده شده بهم خورده و باعث موفقیت تیرانداز گردد که ورزش بسیارخوبی است. اما گاهی وقت ها نوجوانانی هم پس از یادگیری تیراندازی، پرندگان بی گناهی را که بر شاخه درختان نشسته و در تلاش برای تامین غذای جوجه هایشان هستند، هدف قرار داده و پس از شکستن بال و پر آنان، زندگی این پرندگان را در معرض نابودی قرار می دهند که عمل بسیار ناپسندی است.
6 _ چوب معلم
در گذشته و در مناطقی مانند جوی آسیاب که باغ های فراوان بویژه درختان انار به وفور یافت می شد، چوب معلم یا ترکه معلم یکی از کاربردهای شاخه های درخت برای تنبیه بود. البته مسئولیت تهیه آنرا مبصر کلاس بر عهده داشت. در مواردی که ترکه نبود از خط کش چوبی استفاده می شد. بیشتر موارد هم در زمینه بی انضباطی ها از ترکه استفاده می کردند.
گاهی وقت ها برای فلک کردن از چوب نیز بهره می بردند. یک مورد فلک کردن دانش آموزی را در دبستان هرمزان شاهد بودم که خاطره ناخوشایند آن هرگز فراموش نمی شود. در کلاس اول یا دوم در دبستان هرمزان واقع در ساختمان رحیم زاده درس می خواندم که ناظم دستور داد همه دانش آموزان صف بگیرند. پس از آن، جریان انداختن یک دانش آموز کلاس دومی را توسط دانش آموز مسن تر و قوی تری به درون حوض آب مدرسه توضیح داد و تنبیه آنرا سخت و فلک کردن اعلام نمودند. در آن زمان همه دانش آموزان به خاطر شرایط زندگی نمی توانستند به موقع به مدرسه بروند. به همین علت تفاوت سن و قد دانش آموزان زیاد بود. دستور ناظم دبستان بود و باید اجرا می شد. دانش آموز خطاکار را روی زمین خواباندند و پاهای اورا به سمت بالا گرفته و ناظم با ترکه اناری به کف پاهایش میزد تا دیگر مرتکب چنین حرکتی نشود.
7 _ سابات چوبی ( سایه بان )
سابات چوبی از پرکاربردترین موارد باغداران و کشاورزان بوده است که در منزل یا در زمین های کشاورزی و حتی در باغ برای آسایش بیشتر استفاده کنندگان درست می کردند. برای درست کردن سابات از تمام اجزائ درخت بهره می گیرند. تنه یا ساقه برای پایه ها، شاخه های بزرگتر برای وصل کردن پایه ها به همدیگر و شاخه های باریکتر برای پوشش سقف آن بکار برده می شد. در منزل بیشتر باغداران برای بهره گیری از فضای حیاط و خنکای آن بویژه در مناطق گرمسیری که در اثر جریان باد در فضای سابات صورت می گیرد و به منظور ساماندهی و تهیه فرآورده های میوه های باغ از جمله تهیه رب انار زیاد استفاده می شد.
سابات در مزرعه برنج
اما ساباتی کوچکتر در زمین های کشاورزی بویژه در زمان برنجکاری برای بهره گیری از سایه آن به هنگام مراقبت از کشت برنج درست می نمودند. در گذشته که امکانات امروزی وجود نداشت، چاهی به عمق یک متر تا یک متر و نیم در زیر سایه بان حفر میکردند و بوسیله جوی کوچکی، آب را در آن ذخیره تا خنک شود و برنجکاران از آن بیاشامند( به زبان محلی « سَرد اُوه » یعنی آبسردکن می نامند ). دیگر اینکه ساباتی شبیه تخت برای خوابیدن باغداران در فصل میوه ها درست می کردند تا باغدار و یا باغبان برای در امان بودن از گزند مارها و یا حیوان ها، شب ها را روی آن استراحت و از باغ مراقبت نماید.
تهیه شاخ و برگ سایه بان بدین شکل بود که اگر از درختان هرس کرده، به مقدار مورد نیاز وجود داشت از آنها استفاده می شد. در غیر اینصورت باید از قطع درخت مناسب با در نظر گرفتن تمام موارد باغداری بهره می گرفتند. در آغاز درختی را انتخاب می کردند که در بین انبوه درختان قرار داشت. دیگر اینکه درخت مورد نظر با اره و یا تبر بسته به جای درخت، بگونه ای بریده می شد که لطمه ای به درختان دیگر نزند. سوم اینکه درخت را حدود بیست تا سی سانتی متر بالاتر از ریشه درخت قطع می نمودند تا امکان جوانه زدن و رویش درختان دیگری روی آن ریشه وجود داشته باشد. در گذشته پس از بریدن درخت، سطح برش را گِل می مالیدند تا جوانه های اطراف آن سریع تر رشد کنند.
8 _ پایه های چوبی برق
با مروری به نوشته های نامه فرمانداری رامهرمز در پاسخ به درخواست های مردم جوی آسیاب در تاریخ 26 / 11/ 1340 خورشیدی، به نکته های جالبی می توان دست یافت. ولی ما برای تجزیه و تحلیل موارد اشاره شده در این نامه که یک سند تاریخی و گویای شرایط زندگی مردمی خونگرم، غیرتمند در برهه ای از زمان است که با اراده و هماهنگی توانستند تغییرهای مفیدی را برای خود و خانواده هایشان ایجاد کنند، در فرصت های مناسب می پردازیم. در آغاز به تامین برق روشنایی که با تهیه پایه های چوبی آن و پذیرفتن تمام هزینه های سیم کشی توسط مردم جوی آسیاب صورت گرفت، اشاره ای خواهیم داشت. آنهم در زمانی که جوی آسیاب را روستا قلمداد کرده و از دادن هرگونه خدماتی به مردم آن خودداری می کردند.
میرزا فرج الله کلانترهرمزی که به صورت قراردادی در شهرداری رامهرمز مشغول به کار بود، موضوع نامه و درخواست های مردم جوی آسیاب را پی گیری نمودند. پاسخ شهرداری این بود که این اداره در زمینه شن ریزی خیابان اصلی جوی آسیاب و درست کردن پل های چوبی آن آمادگی دارد ولی به دلیل نداشتن بودجه و کم قدرت بودن موتور برق موسسه برق بهبهانی رامهرمز امکان برقراری شبکه برق برای جوی آسیاب وجود ندارد. میرزا فرج الله هم با اهالی جوی آسیاب مشورت نمود. اما شرایط عمومی مردم به گونه ای بود که همه نمی توانستند در این اقدام همکاری کنند.
پس از آن میرزا فرج الله با برادرانش میرزا ناصر و میرزا محمدعلی موضوع را در میان گذاشت و کمک فکری از آنان خواست. آنان هم به ایشان اختیار دادند بهر تعداد که لازم است از درختان باغ که مالک آن بودند، پایه برق تهیه و در اختیار مردم جوی آسیاب قرار دهند. هزینه های سیم کشی را هم ملاخداکرم کلانترهرمزی و میرزا سیف الله کلانترهرمزی پذیرفتند. تا آنجاییکه به خاطر دارم تعداد 27 پایه چوبی با همیاری اهالی تهیه و در اختیار شهرداری رامهرمز قرارداده شد. پایه های چوبی از منزل حاج ستار کلانتری در زمین نشانده شده و تا منزل میرزا فرج الله ادامه یافتند.
استاد گرگعلی نادری، استادکار برقکاری شهرداری هم برای سیم کشی معرفی و ایشان هم با تمام توان با پله چوبی خود ( در آن زمان بالابر برقی نبود ) برای مردم جوی آسیاب فداکاری نمودند. گرچه ولتاژ برق شبکه بسیار پایین بود ولی مردم جوی آسیاب در ساعاتی از روز را در منازل و ساعت هایی از شب را در خیابان اصلی از این شبکه ناقص بهره بردند و خوشحال از اینکه اولین گام در این زمینه برداشته شد . بدین گونه شبکه برق در خردادماه 1341 در جوی آسیاب برقرارشد .
9 _ پل های چوبی
طبیعت سرسبز و نشاط آور جوی آسیاب حاصل تلاش زحمتکشان و دلسوزانی بود که با تمام توان برای فراهم آوردن آن از هر کوششی دریغ نمی نمودند. انشعاب نهرها و جوی های آب از نهر اصلی جوی آسیاب همچون شبکه گسترده ای در تمام نقاط جوی آسیاب پراکنده بود که خود بخشی از زیبایی و طراوات این بخش را سبب می شد. این جوی های آب نیاز به توجه و رسیدگی داشتند. تمیز کردن این جوی ها و درست کردن پل بر روی آنها برای رفت و آمد مردم از اهمیت خاصی برخوردار بود. این امر مهم در هر منطقه بر عهده باغداران و یا باغدار آن منطقه بود. باغداران هم با استفاده از تنه درختان و شاخ و برگ آن ها پل های متناسب با عرض نهر یا جو درست می کردند. طبیعی است که پل های مسیر های عمومی، همکاری گروهی را نیاز داشت که این خود از زیبایی های کار بود.
این پل های چوبی تا پیش از ورود ماشین ها در زندگی مردم، همچنان مورد توجه بودند. ولی تغییر در زندگی مردم، سبب شد تا پل های چوبی جوابگوی نیازهای روز نبوده و جای خودرا به پل های با مصالح ساختمانی بدهند. پس از درخواست مردم جوی آسیاب از فرمانداری رامهرمز، شهرداری در سال 1341 تعدادی از پل های خیابان اصلی جوی آسیاب را با مصالح ساختمانی مورد نیاز مرمت و بازسازی نمود. از میان این پل ها پل میان دو آسیاب ملابندر و آسیاب برجی معروف به پل « رومزی » بطرزی ساخته شد که در دو طرف آن دو دیواره کوتاه برای نشستن اهالی در نظر گرفته بودند. در تابستان ها که خیلی از دورهمی های جوانان در این محل تشکیل می شد، خاطره های شادی را برجای گذاشت.
10 _ گِندِه چوبی
گِندِه واژه ای است بختیاری که در مناطق بختیاری نشین بکار برده می شد و معنی تقسیم آب در کشاورزی را می دهد. در جوی آسیاب به دو شکل تقسیم آب صورت می گرفت. شکل اول در شرایط عادی و با استفاده از گِل های سِفت کنار جو یا نهر که علف روی آنها را پوشانده بود ( پیس )، با توافق طرفین آب را تقسیم می کردند. ولی در شرایط خشکسالی و بحرانی از گِنِده چوبی استفاده می کردند که با نظارت باغداران یا برنجکاران حسب مورد و میرآب جوی آسیاب و با اطلاع دقیق از سهمیه آب هر باغ و یا سهمیه هر کشت برنج صورت می گرفت.
برای اجرای عدالت در تقسیم آب، استادکار نجاری تنه درختی را تراشیده و صاف و همسطح نموده، سپس میزان سهام استفاده کنندگان هر نهر را بر روی سطح چوب و یک سطح پایین تر از سطح اولیه کنده کاری کرده و در ورودی نهرها کار می گذاشتند. بگونه که هیچ عاملی بدون دخالت دست، سبب کم یا زیاد شدن آب نهرها نشود. برای انجام بهتر این کار زیر و اطراف چوب ( گِندِه ) را باچوب های نگهدارنده و پیس ها محکم کرده تا هیچ منفذی برای نفوذ آب وجود نداشته باشد. میراب نیز مرتب بر سر گنده ها سرکشی و نظارت داشته تا کسی سهمیه تعیین شده نهرها را کم یا زیاد نکند.
11 _ پوت چوبی
پوت هم واژه ای بختیاری است و بختیاری ها در مناطق کوهستانی برای گذر دادن آب از دره های کوچک از سمت دره ای به سمت دیگر از این روش بهره می گرفتند. روش آن هم بدین گونه بود که با خالی کردن تنه درختان بزرگ و کار گذاشتن آن، آب را از یک طرف دره به سمت دیگر آن هدایت می کردند. اما در مناطقی مانند جوی آسیاب که دشت پهناوری است و نهرهای بزرگ آب را از رودخانه علا به زمین های پایین آن ( گلالدون ) می رساندند، در محل هایی که عمق نهر زیاد و امکان برداشت آب برای کشاورزی مقدور نبود، از جایی که سطح آب بالاتر و امکان برداشت آب وجود داشت، نهری کوچکتر به موازات نهر اصلی ایجاد می کردند و آب را به نسبت کشت هر کشاورز تقسیم می نمودند.
گاه اتفاق می افتاد که کشت کشاورز در سمت مقابل نهر و در سوی دیگر قرار داشت. در این موقع بود که کشاورزان از « پوت چوبی » بهره می گرفتند و بسته به عرض نهر بزرگ آب، تنه درختی را انتخاب و درون آنرا خالی می کردند. در بسیاری از موارد تنه درخت نخل را به درازای طول آن نصف کرده و دو نیمه را در کنار هم روی نهر بزرگ کار می گذاشتند. با این روش اگر نشتی در عبور آب از سمتی به سمت دیگر به وجود می آمد، زودتر شناسایی و با ابزار آن روز بر طرف می کردند. بکار بردن این روش گروهی بوده و با راهنمایی استادکار نجاری جوی آسیاب انجام می گرفت.
تنه های درختان نخل
در جوی های کوچک بین باغ های جوی آسیاب و با توجه به نیاز باغداران پوت های کوچکتری درست می کردند که به آن « پوتکی » یعنی پوت کوچک می گفتند. برای درست کردن پوتکی نیازی نبود که از تنه درختان بزرگ استفاده شود. بلکه چند ردیف تنه معمولی درخت را با مهارت کنار هم قرار داده و با گرفتن منفذهای بین آنها، آب را از بالای جویی به سمت دیگر هدایت می نمودند.
امروزه لوله های سیمانی و فلزی مشکل کشاورزان را حل نموده اند، ولی همچنان آنان از واژه پوت یا پوتکی استفاده می کنند .
- ۰۰/۰۹/۱۸