بخش نهم: مؤسسه ملی مرهم
مؤسسه ملی مرهم
مؤسسه ملی مرهم با ابتکار و همت دکتر عبدالجلیل کلانترهرمزی از شهرستان رامهرمز و در سال 1387 بنیانگذاری شد و هشت سفر از بیست وهشت سفر به مناطق محروم کشور را به رامهرمز اختصاص داد. شکلدهندگان این مؤسسه، انسانهای والایی هستند که با احساس مسئولیت به یاری خستهدلان و نیازمندان دورترین نقاط کشور پهناور ایران شتافته و با بهجانخریدن انواع دشواریهای سفر، دِین خود را به مردم سرزمینشان ادا نمودند. برای اینکه به ماهیت و چگونگی عملکرد این گروه ایثارگر پی ببریم، سخنان دکتر عبدالجلیل کلانترهرمزی، بنیانگذار مؤسسه را از نظر میگذرانیم:
شاید از هر ده مریض من، یک نفر بود که لباس مناسب نداشت. با ساکی که مثلا نان و کشک داشت و این خوراک راهش بود. این مریضها جایی نداشتند که بعد از مطب به آنجا بروند. یک روستایی، باغ، زمین و زندگی اش را رها میکرد و میآمد تهران تا دکتر کلانتر بچه اش را عمل کند. ده روز هم باید اینجا میماندند و گاهی دم در بیمارستان کارتن خواب میشدند تا جراحی انجام شود و برگردند.
شاگردی به نام دکتر شاهوردیانی داشتیم که چند سالی هست به آمریکا رفته است. یک روز گفت : استاد این مریضها گناه دارند. گفتم خب بله ولی چه کار کنیم ؟ گفت به جای اینکه این مریضها این همه راه را بیایند، ما برویم اینها را در روستا ببینیم. گفتم من در زمان دانشجویی این کار را کرده ام. گفت استاد همین حالا هم میشود. خلاصه بعد از کلی صحبت و مشورت، سال 1386 در مطب با آقای چیتسازان و دکتر شاهوردیانی تصمیم گرفتیم به روستاها برویم. این هسته اولیه جمع ما شد.
آن موقع فکر کردیم که کجا برویم. (هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش). تصمیم گرفتیم از رامهرمز شروع کنیم. یک دوست قدیمی داشتم که جراح عمومی رامهرمز بود و سه روز مطبش را در اختیار ما گذاشت. از او خواستیم اعلامیهای تبلیغی برای ویزیت رایگان شکاف لب و کام توسط جراحان دانشگاه شهید بهشتی در شهر پخش کند. ایشان هم در برگههای کوچک کاغذ برای ما تبلیغ کردند. سال 1387 برنامهها نهایی و کاغذهای تبلیغ پخش شد و در نهایت در آذرماه سال 1388 این کار عملیاتی گردید. من عاشق پاییز رامهرمز بودم. ساعت چهار صبح از فرودگاه مهرآباد با یک تیم هفت نفره به سمت اهواز حرکت کردیم.
تیم پزشکی مرهم در اولین سفر به رامهرمز سال1388
من، دکتر شاهوردیانی، علی رضا چیتسازان، جواد ندافی (پرستار اتاق عمل)، دکتر علیرضا بابایی (جراح پلاستیک)، دکتر حدادی و دکتر حلاج مفرد اعضای تیم مرهم بودند. از اهواز هم یک مینیبوس گرفتیم و به رامهرمز رسیدیم. شهر خیلی تغییر کرده بود و من دیگر به خوبی خیابانها را بلد نبودم. نشانی مطب دکتر را گرفتیم و هنگامی که رسیدیم صف طولانی را مشاهده کردیم. اول فکر کردیم شاید صف شیر یا چیز دیگری است. اما دیدیم از همه قشری در این صف هست و نزدیک یک هزار نفر بودند. خلاصه فهمیدیم که این جمعیت برای ما صف کشیدند. به خودم گفتم بیا که خوب جایی آمدهای! در دلم به خدا گفتم حالا که کار را اینطور شروع کردی، درخواست میکنم تا آخرش هم با ما باشی.
مطب سه اتاق داشت، اتاق دکتر، اتاق منشی و آبدارخانه. من در راهرو نشستم و میز گذاشتیم. در فکر این بودیم که کجا عمل کنیم. به این نتیجه رسیدیم که ویزیت را شروع و پس از تصویربرداری موضوع عملها را حل نماییم. ساعت یازده صبح، دکتر عزتی رئیس شبکه بهداشت رامهرمز و یک هیئت بلندپایه به مطب آمدند. من فکر کردم برای اعتراض به حرکت ما به مطب مراجعه نمودند. در حالی که ایشان به من گفتند که آقای دکتر این چه کاری است، شما که فرزند همین شهر هستی و شبکه بهداشت این جا متعلق به خودتان است. همان موقع از من خواستند ویزیت را قطع کنم. گفتم موقع ناهار و نماز کار را تعطیل میکنیم. به بقیه افراد در صف هم گفتند به شبکه بهداشت بروند و ادامه کار در آنجا خواهد بود.
من به دکتر عزتی گفتم برای اینکه به شبکه بهداشت بیاییم، سه شرط دارم و اولین قانون «مرهم» در آنجا نوشته شد. سه شرط این بود که ویزیت رایگان، بستری رایگان و جراحی هم رایگان باشد. پرسیدند چند عمل جراحی میشود؟ گفتم قرار نیست تعداد و حد بگذاریم. ایشان هم لحظهای فکر کرد و گفت من از جیب خودم هزینه را میدهم. خلاصه این طور است که غیر ممکنها ممکن میشود. این سفرها در واقع غیر ممکنها را ممکن ساخت.
آغاز ساخت خوابگاه دکتر کلانترهرمزی در بنه آخوند رامهرمز
در همان روزها بود که احساس کردم برای اسکان گروه مرهم در رامهرمز نیاز به خوابگاه داریم. به همین دلیل با اجازه مادرم در باغ سهمیه مادری که به زمین تبدیل و سبزی کاری می شد، با همکاری برادرم آقا داریوش اقدام به ساخت بنایی به همین منظور نموده و با کاشت درختان بومی رامهرمز آنرا زینت دادیم و در بسیاری موارد محل نشست و خوابگاه گروه ملی مرهم گردید.
بهره برداری از خوابگاه دکتر کلانترهرمزی در بنه آخوند رامهرمز
یک خاطره از این جراحیها بگویم. یک بار به بیرجند رفته بودیم و شاید 150 عمل شکاف لب انجام دادیم. در آخر یک کودک چهار ساله آوردند که دستش روی لبش بود. هر کاری میکردیم دستش را جلوی دهانش بر نمیداشت و نهایتاً به سختی توانستیم دستش را بر داریم و بفهمیم مشکلش چیست. همه بچهها شکاف لب داشتند، اما او جدا از بچهها میایستاد. فکر کردم چقدر این بچه میفهمد و میداند که با بقیه فرق دارد. او را بغل کردم و بوسیدم و در جا این شعر به زبانم آمد : بگشا دهان / برگو سخن / یعقوب نابینا منم / بفرست بوی پیرهن. به این کودک گفتم تو مثل یوسفی ومن یعقوب کورم. من آمدهام اینجا تا با تو بینا شوم. باز هم دستش را بر نداشت. در حالی که بغل من بود، دست راستش را گرفتند که سرم بزنند و دست چپش را روی لبش نگهداشت. داروی بیهوشی را به او زدیم و دستش افتاد و جراحی کردیم. همان جا به ذهنم رسید که خدا او را بیحکمت در بیرجند نگذاشته است. او در بیرجند بود تا بعد از آنجا باز هم سفر کنیم و به دزفول، ایلام و نیشابور برویم. شاید روزی من هم نتوانم و دیگر ادامه ندهم.
باز به رامهرمز و شبکه ی بهداشت بر میگردیم. دکتر عزتی قبول کردند و همان جا مواد یک تا چهار قانون «مرهم» نوشته شد. تعدادی از مراجعان را در شبکه بهداشت ویزیت کردیم و در آن سفر توانستیم 35 عمل شکاف لب و کام را انجام دهیم. بلافاصله پس از برگشت به تهران، از شبکه بهداشت رامهرمز برای ما نامه فرستادند که دو باره کی برمیگردید. پرسیدیم توافق به قوت خود باقی است؟ در جواب گفتند، قبول است. در سفر اول نوجوانی را پیدا کردیم که 12 سال از خانه بیرون نرفته بود و شکاف لب وسیع داشت. نه بازی میکرد، نه مدرسه رفته بود و نه زندگی داشت. اورا پشت یک وانت آوردند و جراحیاش کردیم. سال بعد که به رامهرمز رفتیم، شهردار، رئیس شورای شهر، امام جمعه، رئیس بیمارستان و نیروهای مردمی با همین نوجوان با دست گلی در دست به استقبال ما آمدند. در این سفر هم هفت نفر بودیم. اما برخی از نفرات تیم عوض شدند. من، آقای چیتسازان، آقای شاهوردیانی و آقای ندافی در این سفرها اعضای ثابت بودیم.
تیم پزشکی «مرهم» در دومین سفر به رامهرمز سال 1389
حضور سید ناصر موسوی نماینده مردم رامهرمز و رامشیر
در مجلس شورای اسلامی در جمع مرهمیان
در بیمارستان مادر رامهرمز
سومین سفری که رفتیم به استان مازندران بود. ماجرای این سفر هم بدینشکل بود که مریضی به مطب من آمد که دو بینی داشت و چشمانش فاصله زیادی از هم داشتند. متوجه شدم که این یک ناهنجاری نادر است. از او پرسیدم کسی در خانواده شما این بیماری را دارد ؟گفت بله نزدیک 40 نفر. اول فکر کردم اغراق میکند و مانند کسانی است که 2 یا 3 نفر را 20 یا 30 نفر میگویند.پرسیدم این 40 نفر چه کسانی هستند ؟ جواب داد: مادرم، پدرم، مادر بزرگ، دایی، بچههای خواهرم و.... به آقای چیتسازان گفتم نشانی و شماره ایشان را بگیرید. بعد زنگ زدیم به دهیار آن روستا و موضوع را جویا شدیم. پاسخ دادند : بله، در این خانواده دست کم 40 نفر این وضعیت را دارند. گفتیم ما میخواهیم به آنجا بیاییم و از روستاییان اجازه بگیریم و به خانههایشان برویم. گفتند تشریف بیاورید. یک روز صبح با ماشین شخصی خودم وسایل را برداشتیم و هفت نفری به جاده امام زاده هاشم زدیم.
حوالی ساعت 9 صبح به روستا رسیدیم. از این 40 نفر یک شجرهنامه علمی درست کردیم. این اولین شجره نامه علمی گروه «مرهم» بود. توانستیم حلقه مشکلدار و مفقوده را پیدا کنیم و به اصل بیماری برسیم. با بزرگان خاندان صحبت کردیم که اگر میخواهید این بیماری در خاندان شما قطع شود، باید حداقل جوانان این خانواده عمل شوند و توصیهها را انجام دهید. یکی یکی این افراد را آوردیم و در بیمارستان دانشگاه عمل کردیم.
البته هنوز این روند و انجام بررسیها و پیشگیریها تمام نشده، اما ما مشاوره ژنتیک انجام دادهایم و هنوز کار میکنیم تا عیبیابی شود. من در لندن یک سخنرانی انجام دادم تا بتوانیم پول خیریه برای این منظور جمع کنیم و در آنجا رئیس ایرانی یک مؤسسه ژنتیک برای کمک به این خانواده اعلام آمادگی کرد. ایشان دکترای ژنتیک دارند و قرار شد کار مشاورههای ژنتیک اعضای این خانواده را رایگان انجام دهند. هنوز هم روی این مورد مشغول هستیم و نتوانستهایم این ژن را بهطور کامل پیدا کنیم. اما سه نوزادی که بهتازگی از این خاندان به دنیا آمده اند، شکاف بینی یا لب و صورت ندارند.
در سفرهای بعدی به تبریز و کهگیلویه و بویراحمد رفتیم. ماجرای سفر گاودانه خیلی جالب بود. من یک شب در بخش خبری 20:30 سیما دیدم که در روستای گاودانه در استان کهگیلویه و بویراحمد، مردم روستا پلی برای عبور از رودخانه ندارند و فقط یک اتاقکی با ریل هست که باید طناب آن را بکشند تا بچهها و بزرگترها بتوانند از این طرف رود به طرف دیگر بروند. ولی دستگاه پره آهنی داشت و آن پره انگشت بچهها و حتی افراد بزرگ را قطع میکرد. بلافاصله به روابط عمومی تلویزیون زنگ زدم و گفتم من سرپرست یک گروه نیکوکاری هستم و ما حاضریم برویم گاودانه و بچهها را ویزیت و درمان کنیم. فردا شب آن روز در همان بخش خبری اعلام کردند که یک پزشک تماس گرفته و حاضر شده است، چنین کاری بکند. هفته بعد در یک برنامه در تلویزیون صدای آمریکا و برنامه پارازیت که بهترینهای هفته را انتخاب میکرد، گفته شد که یک مرد پیدا شده که چنین کاری بکند. در دلم ماند که باید یک جوری جواب رسانه خارجی را بدهم.
بعد از چند روز، شخصی به نام آقای کیانی که دانشجوی سال اول بود به دفتر من آمد وگفت من اهل یاسوج هستم و از تلویزیون شنیدم که رئیس یک بیمارستان چنین قصدی دارد. وقتی پیگیری کردم، گفتند ایشان رئیس بیمارستان 15 خرداد است. او به دفترم آمد و میخواست همراه ما باشد. من او را جدی نگرفتم و گفتم برو از استاندار نامه بیاور. این آقا به یاسوج رفت و پس از برگشتن، اظهار داشت که آنها حرف مرا باور نکردند که من شما را دیدم و گفتند دکتر کلانتر به شما وقت نمیدهد که به دفترش بروی. به هر ترتیب پس از یک هفته تلاش، موفق شد نامه رئیس دانشگاه یاسوج را بیاورد و بدین شکل سفر ما با آقای کیانی آغاز شد.
فرودگاه یاسوج روزی یک پرواز داشت. هوا گرم بود و هواپیما به سختی در فرودگاه نشست. گروه ما تیم بزرگی بود و شاید نزدک به 25 یا 26 نفر بودیم. اولین بار بود که قرار شد در یک سفر به چند شهر برویم. وقتی میخواستیم به گاودانه برویم، گفتند گاودانه 330 کیلومتر فاصله دارد و جاده پر پیچ و خم است و برای رسیدن به آنجا باید از رودخانه عبور کنید. گفتم حتی اگر مرگ من آنجاست، باید برویم. برای اینکه قول داده بودم. آنها هم همراه ما راه افتاده بودند. دیدیم پلی که ساختش را ماهها متوقف کرده بودند، به سرعت میسازند.
تیم پزشکی مرهم در روستای گاودانه 1390
به گاودانه رسیدیم و من به روستا رفتم. دیدم بهترین جا برای جواب به آن رسانه خارجی همان جاست که دوربینهای زیادی فیلم میگیرند. دست پیرترین فردی را که چند سال قبل قطع شده بود، بالا بردم و گفتم به برنامه پارازیت آمریکایی بگویید، ایران پر از مردانی است که دلشان برای ایران میسوزد و حاضرند برای این سرزمین کار کنند. بعد مریضها را ویزیت کردیم و تا آنجایی که توانستیم تلاش نمودیم. خوشبختانه برای خیلی از کودکان و اهالی روستا کارهای خوبی انجام شد. دیگر اینکه بعد از آن سفر پل به سرعت ساخته شد و دیگر مردم آن روستا انگشتان خودرا از دست نمیدادند. در نهایت با کمال افتخار، آقای کیانی عضو مؤسسه ملی مرهم و سپس تا جایی پیش رفت که مدیرعامل مؤسسه شدند.
سفر بیست وششم را در تاریخ 20 آبان ماه 1398 به کرمانشاه انجام دادیم. این تاریخ سالگرد زلزله کرمانشاه بوده است. آقای بازوند استاندار و آقای دکتر مرادی رئیس دانشگاه کرمانشاه، درمطب من حضور پیدا کردند تا درخواست خودرا مبنی بر سفر ما در سالگرد زلزله کرمانشاه به منظور کاهش آلام مردم اعلام نمایند. ما با تمام امکانات به کرمانشاه رفتیم. تمام ترابری و ایاب و ذهاب این گروه پر شمار به عهده آنها بود. به همراه یک تیم جراح پلاستیک، که بزرگترین تیم جراح پلاستیک نیکوکار دنیاست، وارد کرمانشاه شدیم. همه امکانات در اختیار ما قرار گرفته بود و 13 اتاق عمل داشتیم. 75 عمل شکاف لب و کام را در یک روز انجام دادیم. این رکورد در دنیاست. روز دوم رکورد خودمان را زدیم و 75 عمل جراحی دیگر داشتیم. روز سوم هم 58 عمل انجام دادیم.
تیم پزشکی مرهم در سفر به کرمانشاه 1398
تیم ما یک تیم 82 نفره بود با 20 جراح پلاستیک، 20 کارشناس اتاق عمل و هوشبری، چندین نفر طب توانبخشی، اورتوپد، روانشناس بالینی، توانبخشی و حتی نیکوکارانی که برای بچهها عروسک خریده و آورده بودند. این یک واقعه بزرگ در دنیا بود. تعداد نفرات تیم ما اندازه یک هواپیما بود. هواپیمایی ملی ایران هم همراه ما شد و به ما یک هواپیما داد. یک نیکوکار نصف هزینه بلیطها را پذیرفت. مجموعه هتل پارسیان هم 60% تخفیف داد. اتاق عمل بیمارستان امام خمینی(ره) کرمانشاه در آن پنج روز به طور کامل و تجهیزات، اتاقها و خدمات همه در اختیار ما بودند. متخصصان چشم پزشکی و گوش و حلق و بینی آن جا با بزرگواری تمام آن پنج روز ما را پذیرفتند و اتاقهای خودشان را به ما دادند. آنان ما را غریبه ندیدند و بارها به اتاق عمل آمدند و ما را تشویق کردند. روز آخر هم در جشن ما شرکت کردند. همه ما به سلامت رفتیم و برگشتیم و به نظرم یک کار بزرگ در ابعاد جهانی انجام دادیم.
اگر 10 سال پیش از من میپرسیدند که 20 جراح پلاستیک حاضرند با هم بروند؟ جواب میدادم اگر بتوانی سه جراح پلاستیک را در یک مرکز غیر دانشگاهی کنار هم بگذاری، هنر کردی. اما حالا 20 جراح کنار هم قرار میگیرند و یک تیم میشوند. از طرف دیگر یک پرستار، کارشناس اتاق عمل و بیهوشی در سال یک ماه مرخصی دارد. هر کدام از افراد گروه ما 20 روز با تیم همراه میشوند و در کل سال 10 روز برای این افراد و خانوادههایشان میماند. یا پرستاری که سه میلیون تومان حقوق دارد از پنج روز درآمدش میگذرد و هیچ پولی هم نمیگیرد. از این که بگذریم، کسانی هم هستند که هر جا میرویم پول ناهار و چای را حساب میکنند.
اهدای اولین لوح حقوق بشر در پزشکی کشور
به دکتر عبدالجلیل کلانترهرمزی
البته ما خیرانی داریم که این هزینههای ما را کامل پرداخت میکنند. مردم هم بسیار به ما لطف دارند. در شهر بیجار به رستوران بیجار رفتیم، صاحب آنجا گفت "یعنی آن قدر ارزش من کم است که شما شش روز این جا رایگان مردم را عمل کنید و من نتوانم پول غذای شما را بدهم؟" در مورد گروه بگویم، در هر سفر مثل بهمنی که از بالا میآید و بزرگ و بزرگتر میشود، ما هم با هر سفر بزرگتر شدیم و از هفت نفر به 500 نفر رسیدیم. به خاطر اینکه مردم میبینند ما با دل وجان و با عشق و فقط با نیت خیر کار میکنیم.
بازدید استاندار کرمانشاه از تیم پزشکی مرهم
دکتر کلانترهرمزی هنگام دریافت نشان شهریاری از استاندار کرمانشاه
مرهمیان در میان مردم کرمانشاه سال 1398
روش انتخاب شهر برای گروه، بدین شکل است که رؤسای دانشگاهها یا استاندار به ما نامه میدهند. ما مدت زمانی را مشخص میکنیم تا شرایط را فراهم و بیماران را جمع کنند. ما دو بار به استان سیستان و بلوچستان رفتیم. معلوم است که محرومیت و آمادگی منطقه برای ما ملاک است. وقتی استانداری به ما نامه میدهد که تمام امکانات دولتی دربست در اختیار شماست و بیست رونوشت برای اجرای حکم دارد، چرا به آن منطقه نرویم ؟ ما سفرهایی رفتیم که نیروهایشان برای کمک با هم رقابت داشتند. خوشبختانه ما با همه کار میکنیم. معمولا در مراسم خداحافظی میگویم ما یک کار کردیم و آن اینست که همه حالا برای یک کار و یک موضوع مشخص گرد هم نشستهایم.
یک روز استاندار سیستان و بلوچستان (دکتر طه هاشمی) در جمع اعضای بلند مرتبه استان گفت: "آقای دکتر کلانتر هیچ پشتوانهای ندارد، نه دولتی است و نه بابت این سفر پول میگیرد. گروهش هم حقوق نمیگیرند." بعد ایشان رو کرد به افراد حاضر در نشست که شاید 200 نفر بودند وگفت: "شما که برای کارتان حقوق میگیرید، برای این مردم چکار کرده اید؟ هر دهی که در این منطقه بروید، دکتر کلانتر را میشناسند، اما این مردم چقدر شما را میشناسند؟".
همیشه بیشتر مردم با ما همراه هستند. مثلا در استان سیستان و بلوچستان در طی چند روز، تعداد اتاق عملهایی که به ما دادند بیشتر شد و روز آخر حتی درِ اتاق عمل قلب را برای ما باز کردند. سر پرستار بیمارستان علی ابن ابی طالب (ع) زابل در روز تعطیل 22 بهمن گفت، من با مسولیت خودم درِ این اتاق عمل را باز میکنم. یک بیمار مانده بود که باید جراحی میشد. ایشان از من پرسید جراحی چند ساعت طول میکشد ؟ گفتم یک ساعت. ایشان ادامه داد : اگر یک نفر چاقو در قلبش برود و بخواهند اورا تا در اتاق عمل بیاورند، یک ساعت طول میکشد.
در استان کرمانشاه، ما همه را عمل کرده بودیم که یک مریض را از سلیمانیه عراق آوردند. اظهار داشت که من سالهاست دنبال این دکتر هستم. این فرد صبحانه خورده بود و من گفتم نمیتوانم او را عمل کنم. رئیس بیهوشی اتاق عمل بیمارستان امام خمینی کرمانشاه گفت این یکی را به خاطر من عمل کن. این فرد از سلیمانیه آمده و در خانه مردم کرمانشاه را زد. با وجود اینکه من گفتم نه، اما رئیس بیهوشی آن جا خواست و شد. در جشن پایانی گفتم کار پایانی را این آقای دکتر کرد. آن دکتر دخترش را در جشن پایانی آورد و گفت دخترم از رسانهها در خصوص شما شنیده و میخواهد عضو مؤسسه ملی مرهم شود. در پایان بیست و هشت سفر به مناطق محروم کشور، تیم مؤسسه ملی مرهم موفق شد که بیست هزار ویزیت رایگان و چهار هزار و پانصد عمل رایگان در کشور انجام دهد که این آمار یک رکورد جهانی است.
مرهمیان در میان مردم رامهرمز
حضور دکتر شمس الله بهمنی نماینده مردم رامهرمز و رامشیر
در جمع مرهمیان
در بخش جوی آسیاب رامهرمز
بخشی از نقطه نظرهای دکتر عبدالجلیل کلانترهرمزی، بنیانگذار مؤسسه ملی مرهم آنهم در منطقهای غنی از مواهب خدادادی ولی محروم از امکانات زندگی یعنی شهرستان رامهرمز را از نظر گذراندیم. این گروه که با نیت نیکوکاری و تلاش خود توانستند در سطح ایران پهناور بدرخشند و انسانهای والای جامعه را با خود همراه کنند، نیاز به بررسی و شکافتن ابعاد وسیع آن دارد که سوژه خوبی برای جامعه شناسان و دلسوزان جامعه است. اما بنظرم رسید، آثار این حرکت مردمی را در شهرستان رامهرمز مورد سنجش قرار دهیم. بارها شنیده ایم که گفتند: هرچه که از دل بر آید، لاجرم بر دل نشیند. عزیزانی که با موقعیت رامهرمز و مردم آن آشنا هستند، میدانند که این مردم سزاوار بهترینهایند. اما بنا به دلایلی که همگان مطلعند، آنطور که باید از رفاه نسبی برخوردار نشدهاند.
با توجه به شناخت دکتر عبدالجلیل کلانترهرمزی فرزند برومند رامهرمز از این شرایط، پس از طی مراحل عالی پزشکی با اندیشه خدمت و ادای دین به همشهریان خود و با یاد و خاطره همان کوچه باغهای دوران مدرسه، طرحی را آغاز کرد که با گذشت بیش از ده سال به یک مؤسسه فراگیر ملی تبدیل شد که دورترین مناطق کشور را پوشش داد و انگیزهای شد تا آنان که دلشان برای مردم میطپد، گروهی را شکل دهند که در همه زمینههای تحصیلی، نمایانگر شخصیتهای والای انسانی باشند. شاید خود آقای دکتر کلانترهرمزی هم فکر نمیکرد، چنین استقبالی از یک اندیشه و اقدام نیکوکارانه صورت بگیرد.
به شهر و دیارمان بر میگردیم و آثار اجتماعی این اقدام را مورد تجزیه وتحلیل قرار میدهیم. شاید در نگاه اول موضوع پزشکی نمایان باشد. اما ابعاد دیگری هم میتوان برای این حرکت خیرخواهانه تصور کرد که قابل بازنگری است. مرهمی که بر دلهای خسته دلان رامهرمزی گذاشته شد، این بود که یکی از فرزندان خودشان باعث این جوشش و زنده کننده مهر و محبت بین آنان گردید. دیگر اینکه این اقدام باعث شد تا گروهای نیکوکاری خودجوش در سطح بالا در رامهرمز شکل بگیرد که در صورت لزوم به شرح آن خواهیم پرداخت. مورد دیگر نمایان شدن مهمان نوازی و خونگرمی مردم رامهرمز است که در خلال هشت سفر کادر درمانی مرهم به رامهرمز صورت گرفت. معرفی میراث فرهنگی و گردشگری رامهرمز به سفیران پزشکی و فرهنگی کشور میباشد که توسط دوستداران میراث فرهنگی و گردشگری رامهرمز بخوبی انجام شده است. به عنوان نمونه تماشای تشکوه و دره قیر رامهرمز از مواردی بود که در بیشتر سفرها مورد درخواست کادر درمانی و اعضای مؤسسه ملی مرهم قرار گرفته است. رامهرمزیهای مهمان نواز هم در تمام موارد به گرمی از این پیشنهاد استقبال و همراهی میکردند. طبیعی است که این شوق و انگیزه، حس خدمت را در مشتاقان وکادر درمان بیشتر نموده و کارایی آنان را چند برابر کرده و سبب آرامش آنان پس از اعمال جراحی سنگین میشد.
حضور رامهرمزیها در کرمانشاه
بازدید مرهمیان از تشکوه
بهره دیگری که این سفرها برای مردم رامهرمز داشت، این است که روابط دوستی و صمیمیتی بین کادر درمان مؤسسه ملی مرهم و رامهرمزیهای علاقه مند به پیشرفت و گسترش اندیشههای نو ایجاد شد. بطوری که عدهای از همشهریان گرامی علاوه بر حضور مفید و مستمر با مرهمیان در رامهرمز، در سایر سفرها به شهرستانهای دیگر کشور (دزفول، کرمانشاه) آنان را همراهی مینمودند.
بهویژه در همایشهای با شکوهی که به منظور تجلیل و قدردانی از این راهیان سلامت در دانشگاه تهران و در سال 1398 در سالن اجتماعات برج میلاد برگزار شد، حضوری چشمگیر و فعال داشتند که به عنوان روزی ارزشمند در تاریخ رامهرمز ثبت شد.
در سال 1397 به دلیل گسترش دامنه فعالیت مؤسسه ملی مرهم در کشور، هیئتمدیره موسسه طرح استانی شدن مسئولیتها را تصویب کرد. بر اساس همین تصمیم دکتر فرهاد کلانتری به ریاست مؤسسه در استان خوزستان انتخاب و طی مراسمی در موزه پزشکی رامهرمز آیین معارفه انجام شد.
مراسم معارفه آقای دکتر فرهاد کلانتری
مراسم تجلیل از دکتر عبدالجلیل کلانترهرمزی در شهرستان رامهرمز
سفر سی ام به رامهرمز
گروه مؤسسه سلامت مرهم متشکل از ۳۰ جراح پلاستیک از امروز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور در شهرستان رامهرمز، کار خود را برای جراحی بیماران نیازمند شکاف لب در این شهرستان آغاز کرد. به گزارش ایکنا از خوزستان، موسسه ملی ندای سلامت مرهم هر ساله چندین سفر درمانی رایگان به نقاط مختلف کشور جهت انجام عملهای درمانی رایگان در بخش فک، صورت و جمجمه انجام میدهد. پزشکان عضو این مؤسسه از صبح امروز ۲۶ بهمن وارد خوزستان شده و کار درمانی خود را در شهرستان رامهرمز آغاز کردهاند. محمدعلی کیانی، مدیرعامل مؤسسه ملی سلامت مرهم در این باره به ایکنای خوزستان گفت: گروه مؤسسه سلامت مرهم متشکل از ۳۰ جراح پلاستیک از امروز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور در شهرستان رامهرمز، کار خود را برای جراحی بیماران نیازمند شکاف لب در این شهرستان آغاز کرد. وی اظهار کرد: پزشکان این گروه به مدت سه روز در بیمارستان مادر شهرستان رامهرمز مستقر خواهند بود و به بیماران شکاف لب و شکاف کام به صورت رایگان خدمترسانی میکنند. پیش بینی میشود در این مدت ۱۳۰ عمل جراحی فوق تخصصی شکاف لب و کام توسط این گروه در رامهرمز انجام شود. به گفته کیانی، حضور گروه پزشکی مرهم در رامهرمز، سیامین سفر خیریه این گروه برای درمان رایگان بیماران شکاف لب و شکاف کام است. گفتنی است، سنگبنای این فعالیت نوعدوستانه در سال ۱۳۸۷ توسط پروفسور عبدالجلیل کلانتر هرمزی، پزشک خوزستانی و پراستنادترین دانشمند ایرانی در حوزه جراحی پلاستیک و ترمیمی گذاشته شد که فوق تخصصیترین گروه جراحان پلاستیک و ترمیمی مناطق محروم جهان را در قالب مؤسسه ملی ندای سلامت مرهم گرد هم آورد.
* یکی نادرترین جراحی های دنیا توسط دکتر کلانترهرمزی و تیم خیریه جراحی پلاستیک مرهم با همکاری پرسنل زحمتکش بهداشت و درمان رامهرمز در بیمارستان مادر انجام شد *
به گزارش خبرنگار هفته نامه رامهرمز نامه و به نقل از روابط عمومی شبکه بهداشت و درمان رامهرمز، دکتر داود رئیسی سرپرست شبکه بهداشت و درمان رامهرمز از یک عمل جراحی نادر و موفقیت آمیز در دنیا خبر داد. سرپرست شبکه بهداشت و درمان رامهرمز گفت: طی سفر اخیر پروفسور کلانترهرمزی و گروه خیریه مرهم به شهر رامهرمز، ضمن انجام تعداد بی سابقه ای از عملهای جراحی شکاف لب و ثبت رکوردی بی نظیر در بیمارستان مادر رامهرمز، عمل جراحی حساس، پیچیده، سنگین و یکی از نادرترین کیسهای دنیا که کودکی مبتلا به دوپلیکیشن بینی بود *( بینی با سه حفره مجزا )* درمان شده و بینی کودک بازسازی شد. *بازسازی وسیع حفره های بینی این کودک، با انجام یک عمل سنگین توسط دکتر کلانترهرمزی و تیم خیریه (مرهم) با موفقیت انجام شد تا یکی از نادرترین کیسهای دنیا در بیمارستان مادر رامهرمز جراحی و ثبت شود.*
- ۰۰/۰۹/۱۸