بخش پایانی : زندگی نامه نویسنده وبلاگ
فرازهایی از زندگی نویسنده وبلاگ
اینجانب عبدالحمید کلانترهرمزی فرزند میرزا فرج الله و بانو فرنگ زارع پور در روز 7 /6 / 1331 در روستای جوی آسیاب رامهرمز دیده به جهان گشودم. فضای مصفای خانه و طبیعت اطراف آن، با همه سادگی ذهن و فکر مرا با دنیای آن روز آشنا کرد. بازی های کودکانه با همسن و سالان خود در محیطی گرم و صمیمی سبب شد تا بخش مهمی از دوران کودکی خودرا در بیرون از خانه که درون کوچه باغی قرار داشت، سرگرم و دوستان بیشتری پیدا کنم.
در تاریخ اول مهرماه 1337 با راهنمایی پدر و مادر پا به عرصه علم و دانش نهادم و در دبستان هرمزان جوی آسیاب از محبت و دانش معلمان دلسوز و مهربان دبستان بهره مند شدم.
در سال 1343 و پس از پایان دوره ابتدایی، تحصیل علم و دانش را در دوره ی اول دبیرستان امیرکبیر رامهرمز ادامه داده و تا سال سوم از دبیران آگاه خود که بیشتر بومی بودند، بهره بردم. نکته ای که در این دوره ذهن مرا به خود مشغول داشت و سبب ناراحتی ام گردید، ترک تحصیل عده ای از دوستانم بود که به علت زندگی کشاورزی و همکاری با خانواده خود فرصت درس خواندن و مطالعه را نداشتند و به ناچار محیط دبیرستان را ترک می نمودند.
در سال 1346 با همکلاسی های خود که موفق شده بودیم دوره اول دبیرستان را پشت سر بگذاریم، دوره دوم را در دبیرستان پهلوی رامهرمز ( دبیرستان امام جعفرصادق کنونی ) ادامه داده و به کسب علم و دانش پرداختیم. مهمترین مشکل فراروی علاقه مندان به علم و دانش در این دوره نداشتن دبیر کافی بود که در بخش فعالیت های اجتماعی در رامهرمز به آن اشاره شد. ولی نکته ای که مهم تر و لازم است آنرا مد نظر قرار دهیم و ذهن دانش آموزان رامهرمز را در آن زمان بخود مشغول داشته بود، امتحانات نهایی در پایان دوره بود. چرا که برای قبولی و راهیابی به دانشگاه، دانش آموز رامهرمزی همان مراحلی را لازم بود طی کند و پاسخ می داد که دانش آموزان شهرهای بزرگ که از امکان های تحصیلی بیشتری برخوردار بودند.
در هر صورت، پس از موفقیت در دوره دبیرستان و کسب دیپلم در تیرماه سال 1349، همزمان که خودرا برای ادامه تحصیل در دانشگاه آماده میکردم در کار کشاورزی و باغداری هم با خانواده همکاری می نمودم.
در آن زمان من هم مانند سایر قبول شدگان و دارندگان دیپلم در رشته طبیعی ( تنها رشته ای که در رامهرمز تدریس می شد )، به هوای پذیرفته شدن در دانشگاه آنهم رشته پزشکی که هم پر درآمد و هم مورد نیاز جامعه بود، تلاش فراوانی نمودم. ولی همانگونه که اشاره شد، سطح علمی دانش آموزان تنها دبیرستان رامهرمز به دلیل کمبود دبیران مورد نیاز، برای ورود به دانشگاه بویژه رشته پزشکی کافی نبود. نتیجه اینکه برای کمک به خانواده و تامین هزینه های دانشگاه در صورت پذیرفته شدن به شغل درآمد زایی نیاز داشتم.
پس از کسب دیپلم که در آن زمان ارزش داشت، به منظور کمک به اقتصاد خانواده به دنبال شغلی که درآمدی ثابت داشته باشد به همه جا در رامهرمز سر زده و جویای کار شدم. در نهایت پس از گذراندن دوره کارآموزی در اهواز، در بانک بازرگانی شعبه رامهرمز مشغول به کار و حدود چهار سال خدمت نمودم.
در سال1353 در آزمون استخدامی سازمان آب و برق خوزستان که در دانشکده کشاورزی دانشگاه جندی شاپور اهواز برگزار گردید، شرکت و موفق شدم. در مصاحبه هم برای انتخاب رشته شغلی شرکت و با وجود اینکه خودم علاقه به کارهای فنی را داشتم، ولی به دلیل اینکه تجربه کار در بانک را دارا بودم، برای استخدام در حسابداری امور برق ناحیه مرکز پذیرفته و از تاریخ 1/ 12 / 1353 کار جدید خودرا در اهواز شروع نمودم. در همه این مراحل از محبت و همراهی خانواده عمو میرزا ناصر برخوردار بودم که فراموش شدنی نیست.
هر تغییر در زندگی بشر با دشواری و سختی هایی همراه است. اما آنچه که لذت تغییر را می چشاند، نتیجه ای است که در بر دارد. طبیعی است که در هر تغییر، انسان چیزهایی را از دست می دهد تا به اهداف بزرگتری دست یابد. تغییر در زندگی انسان ها همه به یک شکل نبوده و بسته به شرایط فردی و اجتماعی هر شخصی نتیجه متفاوتی دارد. با این پیش در آمد به تغییر در زندگی خودم می پردازم. در روزهای سخت سال 1353 برای تقویت روحیه خودم و عزیزانم تصمیم به تغییر شغل و تغییر محل زندگی در اهواز را گرفتم. مهم ترین مشکل فراروی من نداشتن محلی برای سکونت بود. این مهم با لطف و مهربانی خانواده محترم طاهری ( از بستگان نزدیک ) حل شد و این خانواده بزرگوار یک اتاق از سه اتاق منزل خودرا در اختیار ما گذاشته و برای همیشه بنده را ممنون و مدیون محبت های خود نمودند.
در سال 1355 نتیجه ی بخشی از تلاش های عزیزان هویدا شد و نور امید و روشنایی در دلهای ما تابیدن گرفت. پذیرفته شدن برادرم عبدالجلیل در کنکور سراسری و در رشته پزشکی دانشگاه جندی شاپور اهواز، تا اندازه ای سختی های ناشی از تغییر صورت گرفته در خانواده را به شادی و تلاش بیشتر برای رسیدن به اهداف بعدی تبدیل نمود.
اما سال 1356 با دو رخداد تلخ و شیرین همراه بود. اول آنکه بنده در کنکور سراسری و در رشته زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه جندی شاپور اهواز پذیرفته شده و بدین شکل مجوز ورود به دانشگاه و کسب علم و دانش را به دست آوردم. ولی این خوشحالی دیری نپایید و در دی ماه همان سال خواهرم فاطمه این دنیای بی وفا و ناپایدار را ترک و به دیار حق شتافت. این اتفاق سبب غم و اندوه فراوان خانواده و بویژه من که فاصله سنی زیادی با آن عزیز نداشتم، گردید که با همراهی و لطف و محبت فامیل بزرگوار اندکی از غم ما کاسته شد.
نیم سال تحصیلی 1356 با دشواری گذشت. توازن بین کار و کلاس های درس از یکطرف و تنظیم زمان حضور در رامهرمز و اهواز از جانب دیگر و مهم تر از این ها، از دست دادن خواهر عزیزی که یار و غمخوار ما بود سخت در روحیه ام اثر گذاشت. در نیم سال دوم سعی کردم با آنچه پیش آمده بود، کنار بیایم. ناچار بودم درس هایی را که به خاطر این رخداد کم کرده بودم، دوباره انتخاب و حجم سنگینی از کار و مطالعه را در پیش روی داشتم. به هر ترتیبی بود با راهنمایی استادان و همکاری دوستانم، برنامه ای برای جبران کمبودها طرح و اجرا نمودم. اگر کلاس هایم در صبح بود، مرخصی ساعتی گرفته و شرکت می نمودم. اگر کلاس ها در عصر تشکیل می شد پس از وقت اداری، خودم را به غذاخوری دانشکده رسانده و پس از ناهار به کلاس می رفتم و تا دیر وقت، زمان باقیمانده از روز را درکلاس درس، کتابخانه و یا آزمایشگاه می گذراندم و همواره از محبت دوستانم برخوردار بودم.
خوشبختانه دانشکده زبانهای خارجی در ساختمان سه گوش ( در مرکز شهر اهواز ) بود و از این بابت در وقت صرفه جویی می شد. این دانشکده دارای یکی از بهترین کتابخانه های کشور بود که تازه ترین آثار نویسندگان فرانسوی را در معرض مطالعه دانشجویان قرار می داد. آزمایشگاه مجهز به کامل ترین ابزار آموزشی زبان و همچنین سالن نمایشی داشت که گاهی وقت ها، پس از پایان وقت اداری برای استادان فرانسوی و خانواده های آنان فیلم های فرانسوی پخش می کردند. در مواردی هم برای تقویت زبان فرانسه ما، اجازه می دادند تا دانشجویان برای تماشای فیلم ها وارد سالن نمایش شوند. مشکل ما این بود که با زبان انگلیسی باید پاسخ پرسش های استادان فرانسوی را می دادیم.
در پایان نیم سال دوم تحصیلی 1356 زمزمه فعالیت های سیاسی دانشجویان که مرکز آن در شهر دانشگاهی بود، شدت یافت. ولی فعالیت های دانشجویان دانشکده زبان و ادبیات فارسی و زبان های خارجی در آغاز محدود و سپس در شهر دانشگاهی شدید شد. ساختمان سه گوش که یکی از ساختمان های قدیمی اهواز و گاهی به عنوان سنبل شهر اهواز شناخته می شود، بسیار زیبا و با دوام ساخته شده است. ولی مانند قفسی می ماند که یک درب بیشتر برای ورود و خروج ندارد. به همین دلیل در زمان فعالیت های دانشجویی، بشدت در کنترل نیروهای امنیتی بود.
در مدت زمان بین سال اول و سال دوم دانشگاه با چند تن از دوستان همدوره ای خودم که شاغل هم بودند، دروس سال اول را مرور می کردیم تا فراموش نشوند. خوانندگان گرامی آگاهی دارند که دروس زبان مخصوصا" زبان های خارجی نیاز به تمرین و کاربرد مداوم دارند تا هم فراموش نشوند و هم معلومات به روز باشد. در نیم سال اول سال دوم که همزمان با اوج گرفتن فعالیت های سیاسی دانشجویان و بطور کلی مردم بود، بنده همچنان نیمی از روز را در محل کار و نیم دیگر را در دانشکده می گذراندم.
خوشبختانه استادان گرانقدر ایرانی مانند آقای دکتر فروغی و آقای دکتر محتشمی که دکترای زبان و ادبیات فرانسه خودرا از دانشگاه های فرانسه دریافت و در دانشگاه جندی شاپور اهواز تدریس می نمودند علاوه بر تدریس، ما را از راهنمایی های خود بهره مند می ساختند . بویژه در مشکل بزرگی که برای بخش زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه جندی شاپور اهواز و پس از تعطیلی دانشگاه ها که بموجب تصمیم شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور صورت گرفت، همواره موافق کسب علم ودانش دانشجویان بودند.
این مشکل که با تصمیم اشتباه و ناعادلانه معاونت آموزشی دانشگاه جندی شاپور اهواز شکل گرفت، سبب اتلاف وقت دانشجویان و مسئولین آموزشی گردید که با تلاش منطقی دانشجویان، مشکل رفع شد. دانشجویان زبان و ادبیات فرانسه مانند سایر دانشجویان کشور پس از تعطیلی دانشگاه ها در مهرماه سال 1361 برای انتخاب واحد به بخش خود مراجعه که با کمال تعجب به آنان گفتند: شما حق انتخاب واحد را ندارید و برای تعیین تکلیف تحصیل خود با آموزش دانشکده هماهنگی کنید.
تصمیمی که معاونت آموزشی دانشگاه جندی شاپور اهواز گرفت با هیچکدام از قوانین و مقررات آموزشی کشور سازگار نبود. بر اساس این تصمیم، دانشجویان زبان و ادبیات فرانسه که تعداد آنان به هفتاد نفر می رسید، باید یکی از شروط زیر را می پذیرفتند. دانشجویانی که هفتاد واحد را گذرانده بودند، می توانستند درخواست مدرک فوق دیپلم را کرده و ترک تحصیل نمایند. سایر دانشجویان علاقه مند به ادامه تحصیل، ناچار بودند به یکی از چهار دانشگاه تهران، مشهد، اصفهان و تبریز تقاضای انتقال داده و تا پایان دوره کارشناسی دروس باقیمانده خودرا بگذرانند.
این در حالی بود که تمام دانشجویان این رشته بموجب قوانین آموزشی کشور در آزمون سراسری شرکت جسته و پذیرفته شدند. دیگر اینکه تعدادی از این دانشجویان که شاغل هم بودند در مدت زمان دو سال تعطیلی دانشگاه ازدواج کرده و دارای فرزند هم شدند. مهم تر از همه استان خوزستان، از همه طرف مورد تهاجم هوایی، زمینی و دریایی دشمن بود و برای انتقال یک نفر شاغل به راحتی موافقت نمی کردند تا چه رسد به اینکه تعداد زیادی بخواهند انتقال یابند. در نتیجه به دلیل اینکه مسئولین دانشگاه جندی شاپور اهواز حاضر به حل مشکل نشدند، موضوع با تدبیر وزیر وقت علوم ( آقای دکتر ایرج فاضل ) به خوبی به سرانجام رسید و دانشجویان این رشته و این دانشگاه همانند سابق به تحصیل خود ادامه دادند. البته با صرف وقت و انرژی زیاد که اگر این تصمیم نبود، برای حضور در کلاس درس، کتابخانه و آزمایشگاه بهره گرفته می شد. در این بین دونفر از دانشجویان که نا امید شده بودند یک نفر به انتقال به مشهد تن در داد و یک نفر هم درخواست فوق دیپلم کرد و از محیط دانشگاه فاصله گرفت.
نتیجه این تلاش ها و خودباوری ها سبب شد تا دانشجویان گروه زبان فرانسه ( دپارتمان زبان فرانسه ) موفقیت های خوبی را کسب نمایند و بنده هم با اندک تفاوت امتیاز با همدوره ای های خودم، رتبه اول شناخته شده و مشمول دریافت بورسیه و اعزام به یکی از کشورهای فرانسوی زبان شدم. با دریافت این نتیجه به منظور بهره مندی از بورسیه و سپس تدریس در دانشکده زبان های خارجی، در کمال نا باوری معاونت آموزشی دانشگاه جندی شاپور از اعزام دانشجویان رتبه اول زبان های انگلیسی و فرانسه به خارج از کشور خودداری و علت آنرا شرایط جنگی اعلام داشتند. این در حالی است که بیشتر دانشگاه های دنیا از این فرصت ها استفاده نموده و به منظور تبادل فرهنگی بین دانشگاه ها، این امتیاز را برای دانشجویان خود قائل می شوند.
پس از دریافت پاسخ نوشتاری معاونت آموزشی و دعوت به منظور شرکت در جشن پایان دوره دانشجویان و همچنین گرفتن هدایایی به همین مناسبت ( نا امید از گرفتن حق خودم ) تلاشم را در زمینه شغلی افزایش داده تا بخشی از تعهد اخلاقی ام را به امور برق مرکز به مرحله عمل در آورم. ولی ادامه کار با لیسانس زبان و ادبیات فرانسه در امور مالی برق مرکز همخوانی نداشت. به پیشنهاد کارگزینی سازمان آب و برق خوزستان و موافقت های به عمل آمده به مدت شش ماه به اداره کارگزینی مامور شدم تا سوابق بیمه ای بازنشستگان سازمان آب و برق را از آغاز فعالیت شرکت عمران خوزستان ( K D S ) که در آن ادغام شده بود، محاسبه و نتیجه را به ریاست وقت کارگزینی زنده یاد محمدعلی هدایت اعلام دارم.
پس از پایان شش ماه ماموریت، اداره کارگزینی خواستار ادامه کار را داشتند که این امر نیاز به موافقت مدیر عامل سازمان را داشت که با لطف و بزرگواری مدیران رده بالای سازمان مشکل حل شد و تعهد بنده در محدوده سازمان آب و برق خوزستان تلقی گردید. سپس اداره کارگزینی عنوان ( کارشناس بیمه ) را برایم اختصاص داده و وظیفه انجام کارهای کارشناسی تمام موارد بیمه ای ( بیمه بازنشستگی ، بیمه عمر و حوادث ، بیمه درمان و ... ) را محول نمودند.
با گذشت زمان و توسعه ساختاری قسمت کارگزینی و رفاه، مسئولیت اداره بازنشستگی و رفاه به بنده محول گردید. در این مدت همواره از تجربه پیشکسوتان کارگزینی مانند جناب گودرز رحمانی و همکاری کارکنان کارگزینی برخورداربودم و دوران پر نشاط کار و تلاش را در محیط کار برایم ماندگار ساخت.
در افکار عمومی، اداره های کارگزینی را بیشتر با عنوان استخدام و بکارگیری نیروی انسانی می شناسند. ولی برای بکارگیری نیروی جوان در یک سازمان پیش زمینه هایی وجود دارد که رعایت و انجام درست آنها زمینه ساز استخدام های جدید است. در سازمان گسترده و با اهمیتی مانند سازمان آب و برق خوزستان که دو استان خوزستان و کهگیلویه و بویراحمد را پوشش می داد و در گذشته از شیوه های استخدامی و قوانین حقوقی آمریکایی بهره می گرفتند، با تلاش کارشناسان وزارت نیرو، روش های استخدامی تا بازنشستگی بر اساس قوانین کشور ایران تعیین و به مرور به مرحله اجرا در آمد. برای نمونه هر سازمان یا شرکتی گنجایش و ظرفیت محدودی برای کارکنان خود دارند. در این مرحله است که اداره های بازنشستگی یکی از عوامل مهم در فراهم آوردن شرایط استخدام هستند.
پیش از اشاره به تلاش همکارانم در اداره بازنشستگی و رفاه سازمان، خاطره ناخوشایندی از جامعه بازنشستگان را مطرح می کنم تا عمق مطلب برای دست اندرکاران و مسئولین روشن گردد. در سال های پیش، حتی در همین سازمان وسیع آب و برق خوزستان، تفاوت زیادی بین زندگی یک فرد شاغل و یک بازنشسته که عمر و جوانی خودرا با هدف خدمت سپری کرده است، وجود داشت. به همین دلیل عده ای از شاغلین با وجود خدمت بیش از آنچه در قوانین آمده است، از بازنشسته شدن ناراحت و بیزار بودند و درخواست خدمت بیش از آنرا داشتند. مواردی هم مشاهده شده است که فرد با آغاز دوران بازنشستگی، دچار گرفتاری های اقتصادی و تامین معیشت خانواده خود شده و این امر سبب بیماری شدید و یا مرگ وی گردیده است.
در این زمینه با انجام فعالیت های گروهی موفق شدیم تا پاره ای از مزایای رفاهی را که با حسن نیت و تصویب مدیر عامل سازمان جناب مهندس محمدرضا شمسایی به معاونین و واحدهای اقدام کننده ابلاغ شده بود، به مرحله اجرا در آورده و بخشی از نگرانی های این تلاشگران را که در شرایط سخت جنگی و آب و هوایی خوزستان مشغول فعالیت بودند، بر طرف نماییم. در نتیجه با درخواست بازنشستگی تعدادی از کارکنان واجد شرایط، امکان استخدام و بکارگیری نیروهای جوان مورد نیاز سازمان فراهم گردید که در این مقوله نمی گنجد.
پیش از آنکه مراحل پایانی فراز و فرودهای فعالیت های شغلی را مرور کنیم، فعالیت هایی که از استخدام در بانک بازرگانی رامهرمز آغاز و تا این مرحله که در امورکارکنان و رفاه سازمان آب و برق خوزستان انجام وظیفه نمودم موضوعی ذهنم را به خود مشغول می کند. این که در قبال موفقیت هایی که به دست آمده است، چه فرودهایی داشته ام و چه چیزهایی را از دست دادم ؟. مهم ترین آن ها ، از دست دادن عزیزانی است که به شکل های گوناگون در محیط کار و در زندگی ام نقش داشتند و اکنون این دنیا را ترک کردند. خاطره کار و تلاش همراه با صمیمیت ها، شوخی ها و لبخندهایی که همکاران در هنگام کار فضا را با نشاط می نمودند و به مرور زمان جز یاد و خاطره آن چیزی باقی نمانده است. یاد همکاران عزیزی که در این مدت زمان از دست دادم، دلم را به درد می آورد و نتوانستم از طرح آن بگذرم.
پس از تشکیل شرکت های وابسته در وزارت نیرو، با موافقت جناب مهندس محمدرضا شمسایی رئیس مجمع شرکت های تابعه و وابسته خوزستان، به عنوان مدیر امورکارکنان و رفاه شرکت توزیع نیروی برق اهواز تا هنگام بازنشستگی ادامه فعالیت داده و بدین گونه تعهد خدمت خودرا به برق اهواز به انجام رساندم. در این شرکت نیز با یاری و هماهنگی همکاران، فصل دیگری از خدمت به مردم شریف اهواز را پشت سر گذاشتم و در تاریخ 1 / 12 / 1384 به افتخار بازنشستگی نائل آمدم.
تجربه ای که در دوران خدمت در امور بازنشستگی و رفاه اندوختم سبب شد تا پیش از بازنشستگی، برای دوران بازنشستگی برنامه ریزی نمایم. بویژه که به دلیل پذیرفته شدن فرزندانم در دانشگاه های تهران ناچار به نقل مکان و زندگی در محیط محدودتری گردیدم.
در آغاز، مانند همه بازنشستگان با مشکل های اقتصادی رو به رو شدم. ولی با پذیرفتن کمترین مزایای زندگی از اینکه در کنار همسر و فرزندانم بودم، بخشی از دشواری ها را پشت سر گذاشته تا به آرزوی دیرینه خود یعنی مطالعه در فرصت های آزاد برسم و از این بابت احساس خوشحالی می کردم. خوشبختانه یکی از مزایایی که در دوران اشتغال - برای کارکنان سازمان آب و برق خوزستان و شرکت های وابسته - به مرحله اجرا در آمد اهدای « بُن خرید کتاب » بود. بنده هم در سال های پایانی خدمتم با استفاده از این هدیه ارزشمند، کتاب هایی در زمینه تاریخ و ادبیات پارسی از نمایشگاه های کتاب اهواز تهیه و برای دوران بازنشستگی همراه خود داشتم. در سفرهایی هم که به منظور دیدار فامیل به رامهرمز می رفتم، از فرصت هایی که به دست می آمد به کتابخانه عمومی شهید بهشتی رامهرمز رفته و از لطف و همکاری مسئولین آن بویژه جناب عبدالله کلانترهرمزی برخوردار می شدم. از آخرین کتاب های منتشر شده در زمینه تاریخ و ادبیات رامهرمز هم از کتابفروشی های شهرمان اطلاع حاصل می نمودم.
دوران بازنشستگی را با همه دشواری های آن، فرصتی برای مطالعه دانستم. از آنجاییکه با توجه به قوانین بازنشستگی که بموجب آن خدمت در دستگاه های دولتی برایم به پایان رسیده بود، از پذیرفتن شغل های دیگر خودداری و به مطالعه روی آوردم. همزمان از موضوع های مورد علاقه ام یادداشت برداری و به مرور آنها را در دفتری وارد می کردم. شرکت در دورهمی های فامیلی و رامهرمزی های مقیم تهران، سبب شد تا لزوم حفظ زبان مادری و فرهنگ مردم رامهرمز را بیشتر احساس کنم. خوشبختانه در دورهمی ها بیشتر از زبان شیرین رامهرمزی استفاده می شد و واژه ها، اصطلاح ها و ضرب المثل های رامهرمزی نُقل نشست های ما بود.
در آذرماه سال 1395 مادر عزیزمان به دیار حق شتافت و ما را در غم از دست دادنش سوگوار کرد. مادر مهربان ما پیش از درگذشت، سفارش کرده بود که در رامهرمز به خاک سپرده شود. در اجرای این خواسته، باز هم ما مدیون محبت های مردم خونگرم رامهرمز شدیم. پاسخگویی به آن همه بزرگواری ها کار دشواری بود. بنده هم به نوبه خود احساس وظیفه کرده و تصمیم گرفتم که یادداشت هایم را در زمینه تاریخ و فرهنگ مردم رامهرمز گرد آوری و به مردم رامهرمز تقدیم دارم. در این راستا در فرصت هایی که پیش می آمد، بهره برده و در آذرماه سال 1399 اولین چاپ مجموعه ی ( رامهرمز در نگاهی تازه ) را در 100 نسخه منتشر نمودم.
در چاپ اول از علاقه مندان به تاریخ و فرهنگ مردم رامهرمز خواهش نمودم که در این زمینه همکاری فرمایند تا بتوانیم مطالب جامع تری را به همشهریان محترم ارائه نماییم. چرا که همه چیز را همگان دانند. خوشبختانه عزیزانی با پذیرش این خواهش، همراهی نموده بگونه ای که چاپ دوم در فروردین ماه سال 1400 با آخرین اطلاعات دریافتی میسر گردید. ولی لطف خوبان ادامه پیدا کرد و منجر به چاپ سوم در آذرماه سال 1400 با اِعمال مطالب جدید شد. در این مرحله بود که احساس کردیم برای فراگیرتر شدن این همفکری ها و همکاری ها، نیاز به اطلاع رسانی گسترده تری داریم. چرا که بعضی از افراد از روی محبت اعلام می نمودند که مطالب آنان گنجانده نشده است. بنابراین مجموعه مطالب گردآوری شده را طبقه بندی نموده و هر مطلب را در موضوع خود در وبلاگ حاضر وارد و تقدیم عزیزان گردیده است. گرچه با گذشت یک سال از راه اندازی این وبلاگ هنوز کم و کاست های زیادی در آن دیده می شود و نیاز به بازنگری و ویرایش دارد که با راهنمایی سروران گرانقدر می توان رفع اشکال نمود.
نکته دیگر اینکه موضوع های مطرح شده در این وبلاگ، کلی و عمومی می باشند و برای تخصصی کردن مطالب به یاری اندیشمندان و صاحب نظران نیازمندیم.
در این مرحله از همه دست اندرکاران، یاری دهندگان و همراهان ارجمند، بی نهایت سپاسگزارم و آرزوی پیروزی های بیشتر در تمام زمینه ها را دارم.
*****
در پناه حق شاد و سربلند باشید .
ارادتمند : عبدالحمید کلانترهرمزی
آذرماه 1401 ، تهران
- ۰۰/۰۹/۱۸
متاسفانه نتوانستم عکسها را دانلود کنم . درضمن قبلا خدمتتان عرض کرده بودم وقرار بود در طرح خوب شما اضافه شود ، بدین ترتیب که نقشه هوائی شهر از شهرداری دریافت و با توجه به اطلاعات خودتان و افراد با تجربه و آشنای قدیمی به بافت شهر مرز باغات مذکور با رنگهای مختلف بر روی نقشه مشخص گردد . که این مسئله میتواند برای نسل دوم و سوم و بعد.... مشخص گردد ، و نسلهای بعدی بدانند این شهر چه بوده . و چه شده .
تا زمانی دیگر و مطلبی دیگر ....
پاینده باشید .