بخش سوم : معرفی کتاب
12- عجایب هند
شایسته است یادی کنیم از داستانسرا و افسانه پرداز شهیر رامهرمز که در نیمه اول قرن چهارم هجری می زیسته است. ناخدا بزرگ شهریار رامهرمزی کتابی را به نام ( عجایب هند ) به نگارش درآورده که توسط محمد ملک زاده از زبان فرانسه به زبان فارسی برگردانده شده و برای آگاهی بیشتر خوانندگان محترم، مقدمه مترجم را حضورتان تقدیم می داریم.
مقدمه مترجم کتاب عجایب هند
در قرون اولیه اسلامی ایرانیانی که در سواحل جنوبی ایران و بنادر خلیج فارس می زیسته اند در مسائل دریانوردی و فن کشتیرانی اغلب مهارت و شهرت بسزایی داشته و برای تجارت و مبادله کالا بوسیله کشتی های بادی که خود می ساخته اند از بنادر ایران مخصوصا" بندر ( سیراف ) که از بنادر مشهور عالم بوده است به مسافرت های دریایی تا سواحل شرقی آفریقا و سواحل جنوبی هندوستان و چین تا جزایر ژاپن مبادرت می ورزیده اند. گاه امتعه ی خودرا به سواحل شرقی آفریقا برده و از آنجا علاوه بر امتعه ی محلی، غلامان و بردگان زیادی از سیاهان زنگباری برای فروش به بازارهای بصره و بغداد و غیره با خود می آوردند و گاه از جهت مشرق به سرتاسر سواحل جنوبی هندوستان و مجمع الجزایر هند و سواحل جنوبی و شرقی چین تا مجمع الجزایر ژاپن ( که به جزایر وقواق معروف بوده است ) مسافرت کرده با منافع سرشار و پشت سر گذاشتن خطرات بی شمار به اوطان خود باز می گشتند.
در این مسافرت های طولانی به سرزمین های عجائب و غرائب از آنچه می دیده و یا می شنیده اند حکایات و داستان های شگفت آوری نقل کرده اند که در افواه باقی مانده و برخی از آنها را مورخین و مولفین اسلامی در تالیفات خود آورده اند.
از آن جمله است یک نفر دریانورد ایرانی به نام « ناخدا بزرگ بن شهریار رامهرمزی » که در نیمه اول قرن چهارم هجری می زیسته است( قدر مسلم در سال 339 هجری حیات داشته است ). او کتابی تالیف کرده مشتمل بر حکایات و داستان های عجیب و غریب که خود شخصا" از زبان بازرگانان ایرانی، هندی و عرب و ملاحانی که در حدود ده قرن پیش ازین بین سواحل شرقی آفریقا و ایران و هند تا جنوب چین و ژاپن رفت و آمد داشته اند ، شنیده است .
نسخه فارسی این کتاب به دست نیامده و معلوم نیست در چه زمانی به عربی ترجمه شده است. نسخه خطی عربی آن در اسلامبول به دست دانشمند فرانسوی وان در لیت ( P . A. Van Der Lith ) افتاده است که او آنرا در سال های 1886-1883 میلادی با نسخه دیگری که متعلق به دانشمند دیگر فرانسه مسیو شفر ( M . Schefer ) بوده مقابله کرده با کمک و دستیاری جمعی از فضلا و مستشرقین اروپایی تصحیح و بوسیله مارسل دویک ( M . Marcel Devik ) به زبان فرانسه ترجمه شده به انضمام یک مقدمه ی مفصل و فهرست های مختلف و چند تفسیر به قلم برخی از دانشمندان با متن عربی آن تواما" به چاپ رسانیده است.
با اینکه بعضی از داستان های این کتاب افسانه مانند و خیلی عجیب بنظر میرسد ولی مجموعه ی آن از نظر اینکه دارای اطلاعات بسیار مفید و ذیقیمتی از احوال طبیعی دریاها و اوضاع محلی و جغرافیایی بنادر و جزایر ممالک مختلف مشرق زمین و عادات و آداب و رسوم مردم آن می باشد به حدی مورد توجه و علاقه شدید هیئت های علمی اروپا و مستشرقین قرن نوزدهم میلادی قرار گرفته که با زحمات و تحقیقات و تتبعات بسیار و با سال ها صرف وقت و تطبیق اسامی جغرافیایی مصطلح زمان با نقشه کامل سواحل شرقی آفریقا و جنوب و مشرق آسیا که مخصوص این کتاب ترسیم گشته است ، در ششمین کنگره ی جامعه ی شرق شناسان فرانسه مطرح و به چاپ و نشر آن مبادرت شده است .
نگارنده این سطور متن عربی داستان ها را که بالغ بر 136 داستان است ، پس از مقابله با ترجمه فرانسه آن از روی یک نسخه چاپی بسیار کمیاب در کتابخانه شادروان ملک الشعرای بهار با نثری ساده _ همچون متن عربی آن - به فارسی ترجمه و به خوانندگان گرامی تقدیم می دارد.
تهران شهریور 1348 محمد ملک زاده
*****
11- رامهرمزان
سخن نویسنده
مجموعه حاضر، محصول تلاش چند ساله در زمینه معرفی شهر باستانی رامهرمز است. شهری که به درازنای تاریخ، بر ستیغ شکوه آمود و شانه های زمان فرسود کوه هایش، گرد بزرگی و غرور نشسته است. به راستی که رامهرمز با آن پیشینه بشکوه و نام کهن ( هوخ نور) خود شناسنامه خویشتن است و اوست که شناسنامه ی من و ماست. اما چنان که از رسوم فرزند شهروندی بر می آید، فراز آوردن شناخت نامه ای در خور و شایسته، که شناسای آغازینه مشاغل، حرفه ها، صنوف، صنایع و نام آوران کهن این دیار باشد، بایسته می نمود و من بدین مهم اجابت آوردم و پای در میدان نهادم.
هدف و انگیزه من، فرا رساندن بانگ بلند آواز این شهر به گوش آیندگان و گردآوری مجموعه ای از چینه های فرهنگی، مدنی و هنری رامهرمز کهن است و به عشق طاووسانه اش جور هندوستان، فراوان بر خود هموار کردم و اینک خرسندم.
گفتنی است که در آغاز کار، از فرمانداری شهرستان رامهرمز، مجوز را به جهت کسب اعتبار قانونی دریافت کردم، همچنین اداره میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع شهرستان نیز مشتاقانه به حمایت معنوی من گام برداشت. نخستین گام های این پژوهش را از دهه هشتاد سال هزار و سیصد خورشیدی برداشتم. برای تهیه پیشینه ها و آغازینه ها، به امید مصاحبه و پرسشگری از سالخوردگان و بازنشستگان رامهرمزی به اقصا نقاط ایران عزیمت کردم و توانستم با بهره گیری از وساطت ها و رفاقت ها و پایمردی بزرگان، به مجموعه عکس ها و اسناد رسمی بسیار از آلبوم های شخصی درگذشتگان دست یابم و با ضبط صدای معمرین و کهن مردان و زنان توانستم بخشی از خاطراتی را که می رفت در غبار فراموشی زمان دفن گردد، زنده کنم.
با سپاس
منصور معتمدی
*****
10 - روزگاران
روزگاران ایران نگاه دیگری به تاریخ این سرزمین است - از آغاز تا امروز. درین نگاه تازه، دورنمای گذشته کوتاه و گذرنده است اما سرسری و شتابکارانه نیست : رویدادها به اجمال در بیان می آید اما بیان در حد ممکن از تامل خالی نیست. فرمانروایان از یاد رفته با خودکامگی ها، شکست ها و پیروزی هایشان درین نگرش در پی هم از پیش چشم عبور می کنند و درین عبور رستخیزگونه _ که مرور بر تاریخ است _ سعی می شود تا کارهاشان تفسیر شود خط سیر کردارهاشان دنبال گردد و نقش آنها در تمدن و فرهنگ ایران که جز به ندرت و آن نیز غالبا به طور ناخواسته، سازنده هم نیست ارزیابی گردد. در نقل رویدادها، چون مجال بیان محدود است اینجا به همان اندازه که تفسیر آنها را ممکن سازد و معنی و جهت سیر تاریخ ایران را باز نماید می بایست بسنده کرد و در تفسیر آنها هم آنچه را که در این مجال محدود، بیان کردنی نیست حوصله خواننده نکته یاب از سفیدیهای واقع در فاصله سطرها می بایست به درستی درک کند.
بخش نخست این طرح شامل نقل و نقد رویدادهای دورتر است - ایران قبل از اسلام. تفاوت افق های آن گذشته، اختلاف دیدگاه ها و صحنه های آن با آنچه در پایان آن پیش آمد، و ناهمانندی کامل فرهنگ آن با آنچه بعد از آن روی داد طرح یک « بیرنگ » جداگانه را از آن دورانِ تقریبا از یاد رفته الزام می کند چرا که حتی کشمکش آن قرنها با دنیای خارج هم مثل درگیری هایی که در دنیای داخل در پیش داشت در مسیری متفاوت و جهتی دیگر سیر می کند و این جمله تخصیص مجلد جداگانه یی به این بخش را با اقتضای ارتباط با دنیای سپری شده باستانی متضمن هماهنگی بیشتر می سازد.
اما آنچه در دنباله آن روی داد و عبارت از پیدایش و زایش دنیای اسلامی بود، هرچند در توالی رویدادها دنباله و ادامه ی آن هم بود حاجت به دیدگاه ویژه، ورای آنچه در تاریخ ایران قبل از اسلام مطرح بود داشت. از آنکه این بخش از ایران در جوی دیگر جریان دارد. افق های دیگر را که با افق های باستانی همانند نیست پیش چشم جوینده می گسترد و رویدادهای آن در محیط دیگر، در فرهنگ دیگر، و در دنیای دیگر جریان پیدا می کند و لاجرم با عوامل و اسبابی جز آنچه در عهد باستانی مطرح بود تفسیر ناپذیر می شود و این نکته ویژه کردن مجلد دیگری را اقتضا دارد - که دنباله روزگاران است و این نگاه تازه را از آغاز تا به امروز دنبال می نماید. با آنکه آن دنباله نیز هم اکنون برای سپردن به چاپ آماده است آنچه موجب مقدم داشتن بخش نخست این دوره ی تاریخ بود تاخیر آن دنباله را هم اقتضا کرد و امیدست بین روزگاران و دنباله آن فاصله ای پیش نیاید - یا فاصله طولانی نشود و طرح یک دوره تاریخ ایران - یک تاریخ تقریبا سه هزار ساله - در حجمی متعادل و در حدی متناسب مروری بر تمام تاریخ ایران را همراه با تفسیر و معنی، برای دوستداران تاریخ ایران هرچه زودتر ممکن سازد.
در توالی اجزای سه گانه یی که مجلدات این کتاب را دنبال می کند دوران ایران قبل از اسلام دوران کشمکش برای تثبیت هویت، دوران قبل از صفویه دوران تلاش برای حفظ هویت، و دوران صفویه و بعد، دوران استغراق در هویت ایرانی است - هرچند در هر یک از این ادوار هم این سه ویژگی گه گاه به هم در می پیوندد و این چیزیست که در فهم و شناخت معنی این توالی همواره یک نقطه تفسیر ناپذیر و مبهم را برای مورخ باقی می گذارد. معهذا تاثیری که شعور به این توالی در ذهن مورخ به وجود می آورد بیشتر تصور وحدت و استمرار است تا تصور کثرت و فاصله. اما این برداشت برای آنکس که از بیرون به عرصه این گذرگاه حوادث می نگرد همواره قابل ادراک نیست چیزی که آن را قابل ادراک می سازد شعور تجربی است که فقط هرکس که از درون به این توالی رویدادها می نگرد آن را دست یافتنی می بیند و اینکه بعضی از بیرونیان آن را قابل تایید نمی یابند ناشی از همین معنی است.
این طرز نگاه به تاریخ ایران با آنکه بر شناخت شهودی و حضوری مبتنی است البته نمی تواند - و شاید هم نباید - از ذهنیات ایرانی در باب گذشته خود خالی باشد لیکن این بدان معنی نیست که نگاه ایرانی به دنیا هم، در آنچه به برخورد آن با ایران ارتباط دارد بالضروره یک نگاه ناشی از خودنگری - و دور از واقع بینی - باشد. اما وقتی بیدادی ها، کژراهی ها و خودبینی های بعضی فرمانروایان را تاریخ محکوم می کند آخر کم از آنکه خردپروری، دادگری و پیروزی بعضی دیگر را هم چنانکه در خورست ارج بگذارد ؟ البته هرگونه شورمندی و شیفته سری در نقل یا تفسیر رویدادها برای مورخ از مقوله ممنوعه است و به هبوط و گناه منجر می شود اما اندک نگری، و کوچک شمری در ارزیابی رویدادها هم از مقوله طیبات ارزاق نیست و لاجرم انصاف و عدالت به شمار نمی آید.
ذهنیات ایرانی که نگرش از درون و دریافت شهودی رویدادهای تاریخ ایران بدون توجه به آن ممکن نیست در واقع حاصل تجربه های تاریخی و دریافت های ناشی از واقعیت هاست و تاریخ ایران اگر آن را منعکس نکند هرگز به تفسیر رویدادها و ادراک معنی و جهت آنها دست نخواهد یافت. فقط با این طرز نگاه شهودی - اما مستند به اسناد موثق عینی است - که این توالی رویدادها به صورت یک وحدت متصل بالذات، یک ضرورت اجتناب نا پذیر و یک تسلسل علت و معلولی جلوه می نماید و معنی و جهت پیدا می کند.
نگاه به گذشته های دور هم که درین بخشِ نخست مطرح است بر خلاف آنچه شاید بعضی ملول طبعان می پندارند واپس نگری نیست استوار کردن در موضعی است که آنچه را در پیش روی است و آینده نام دارد از آنجا روشن تر و بهتر می توان دید. اگر پژوهنده یی که با هشیاری و کنجکاوی درین طرز دید می نگرد همواره چیزی از تجربه عصری را هم در آن منعکس می یابد از آن روست که ذهنیات ایرانی در سیر استکمالی خود در تمام این رویدادها حضور دارد و به تفسیر رویدادها شکل می بخشد و آن را همچون یک واقعیت تجربی نشان می دهد.
البته تاریخ هرگز تکرار نمی شود چرا که تکرار آن در معنی بازگشت زمان های سپری شده و تمام لوازم و تعلقات آن خواهد بود اما انسان که به تعبیر قرآن کریم ( 33 / 72 ) ظلوم جهول است همواره دوست دارد هر راه حل را - وگرچند به بن بست رسیده باشد - دوباره تجربه کند و چون در مقام فرمانروایی پیوسته شیفته توهمات یوتوپیاگونه خویش است هر بار که خودرا در یک نقطه عطف می یابد با شوخ چشمی و خیره سری که لازمه طبع مستبد ظلوم جهول اوست خطاهای گذشته را - با این پندار که چون از دست او صادر می شود دیگر خطا نیست - از نو تجربه می کند و تکرار خطا را تکرار تاریخ می پندارد. به علاوه غالبا اهل هر عصر و کسانی که وقوع در مسیر رویدادها آنها را در حل و عقد امور ذی اثر قرار می دهد در عالم توهمات ناشی از بیخبری و خودنگری پیش خود چنین می پندارد که گویا آنها و عصری که آنها در آن زندگی می کنند در آخر عهد دنیا و در پایان خط سیر تاریخ قرار دارند - و این غفلت یا تغافل گمراه کننده که مرگ و فنای احتراز ناپذیر لازمه طبیعت را هم از چشم انسان ظلوم جهول دور می دارد و او را بیش از حد مجاز و معقول به زندگی متزلزل و بی ثبات انسانی دلبسته و مطمئن می سازد، ایشان را در نظر خود در عین حال مالک گذشته و آینده و سازنده سرنوشت تاریخ و فرهنگ قرار می دهد - که پنداری کودکانه و ناشی از استغراق در خودی است.
چیزی که توالی رویدادهای عالم به انسان می آموزد البته دغدغه مرگ و تزلزل حیات فقط تفسیر شاعرانه و خیال انگیز آنست حقیقت آن تحول دایم و بی وقفه احوال عالم است که تدریج لازمه تاثیر متقابل عوامل و اسباب آنست و تبدیل دفعی و قسری هم آن را متوقف نمی کند. این تحول انسان را به سوی کمال ممکن انسانی رهبری می کند و در عین حال به وی می آموزد که حیات عرصه تکامل در جهت انسانیت واقعی، تداوم در جهت دریافت فرصت تزکیه، و تمتع مقرون با عدالت از مواهب انسانیت سازست و در همه این زمینه ها - هرکسی پنج روزه نوبت اوست.
به هر حال در تاریخ که خود آن تکرار پذیر نیست اگر چیزی هست که گه گاه تکرار می شود همین غلط پنداریهای ناشی از غرور و غفلت انسانهاست که بادافره اش هم دایم در دنبال آن پیش می آید، فقط آنکس که می تواند صورت آینده را در آینه گذشته بنگرد از این بادافره سنگین در امان می ماند. آنکه می پندارد دیو را در شکل آسیای بادی مقهور می کند عصر پهلوانی های قرون وسطی را هرگز دوباره به عالم واقع باز نمی گرداند فقط خودرا نسخه دوم یک دُن کیخوته شوریده سر نشان می دهد. اما مورخ هشیار که شایسته این نام است مادام که با ذهنیات ایرانی به گذشته های دور می نگرد ادراک وحدت، استمرار، و ضرورت آن را مایه خرسندی و تسلی می یابد و این مایه خرسندی و تسلی خاطر از مقوله تنگ نظری جاهلانه یا بیگانه ستیزی کودکانه نیست. از عشق به حقیقت، انسانیت و عدالت ناشی است: مهری استوار، ریشه گستر، و جان پیوندست که به روزگاران در دل می نشیند و آن را هرگز از دل خویش - بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران.
***
دنباله روزگاران، گذشته باستانی تاریخ ایران را با تاریخ اسلامی ایران پیوند می دهد. تنوع و غنای تاریخ اسلامی ایران با گذشته آن قابل مقایسه نیست و از همین رو بود که تاریخ ایران اسلامی در دو بخش به تقریر آمد و این مجموعه شامل تمام دوره گذشته ایران است و امیدست برای طالبان تاریخ ایران خالی از فایده یی نباشد.
اختصار و اجمالی که درین مجموعه رعایت شد و مؤلف را به چشم پوشی از پاره یی تفصیلها واداشت ناظر به رعایت وقت و حوصلة خواننده بود و فروداشت های آن امیدست در مجلد سوم تاریخ مردم ایران برداشت مناسب بیابد و این اختصار دربایست را جبران کند.
کتاب، چنانچه از همان بخش نخستین آن آشکار بود بیشتر متوجه به تحلیل رویدادها و رابطه علت و معلولی در توالی آنهاست ازین رو از داوری درباره اشخاص به اجمالی اکتفا کرده است. منابع آن نیز، عبارت از مآخذ موثق دست اول و بررسی انتقادی تحقیقات جدید بوده است - اما از ورود در جزئیات مربوط به ارزیابی منابع به ضرورت التزام اجمال خودداری شده است. طالبان تفصیل مآخذ و ارزیابی آنها در بخش « در باب مآخذ » در تاریخ ایران بعد از اسلام اگهی های بیشتری خواهند یافت.
***
برای نزدیک سی قرن روزگاران ایران که این نوشته قسمتی از اواخر آن را به زمان حال پیوند می دهد مجموعة کوچک سه جلدی حاضر البته چندان پر دامنه نیست لیکن چشم اندازی ازین گسترده تر هم برای خواننده یی که در این نوشته مخاطب نویسنده است دنبال گیری رویدادها و پیوندبخشی منطقی آنها را دشوار و شاید ملال انگیز خواهد کرد. در تاریخ نویسی هم مثل اکثر کارهایی که مبنی بر پژوهندگی است اینکه نویسنده بداند چه بایدش نوشت البته مهم است اما این هم که بداند چه بایدش ننوشت از آن مهم تر است.
سعی در نقل تمام جزئیات که در اسناد و روایات آمده است توفیق در ارائه یک تصویر کلی و به هم پیوسته از تاریخ گذشته را دشوار می کند اما از این جزئیات پراکنده فقط وقتی می توان صرف نظر کرد که توجیه روابط علت و معلولی رویدادها به صورت تفسیری نامنسجم و غیر منطقی در نیاید. اگر نوشتة حاضر با وجود ایجازی که دارد تا حدی به این هدف نزدیک شده باشد برای نویسنده مایه خرسندی است و از اینکه چشم انداز سی قرن تاریخ را در گستره یی چنین محدود و در طی سه جلد خرد براساس آخرین بررسی های علمی عرضه کرده است خودرا لااقل در برابر خواننده یی که طالب جزئیات پراکنده هم نیست کامیاب می یابد. البته آن کس هم که از تاریخ، تفصیل جزئیات را مطالبه می کند آن را در یک دائرة المعارف فرهنگ گونة تاریخ بهتر می تواند دنبال نماید تا در یک تاریخ مفصل به هم بر دوخته از گفتارهای جداگانه - که تراکم و تزاحم جزئیات نامتجانس دست یابی به حقیقت حوادث را برایش دشوار می سازد و قضاوت در باب گذشته و حال را در نظرش غیر ممکن می دارد.
اگر راست است که زمان حال نتیجة منطقی زمان گذشته است فهم درست احوال عصر حاضر از روی گذشته ها وقتی ممکن خواهد بود که از جزئیات رویدادهای گذشته آنچه را در پیدایش زمان حال نقش قاطعی نداشته است بتوان کنار نهاد و رابطه گذشته و حال را در توالی علت و معلولی حوادث ردیابی کرد - و این نیز کاری است که تجربه و ذوق و شم تاریخی می خواهد و با مجرد بر هم نهادن و در پی کردن رویدادها و اسناد و مدارک ناهمگون ناهمگن راست نمی آید.
در آنچه به بخش حاضر این کتاب مربوط است، هم دیدگاه با دیدگاه های گذشته تفاوت دارد و هم رویدادها و تفسیرها با زمان حال بیش از گذشته پیوستگی دارد و لاجرم جداکردن گذشته و حال در آن خالی از دشواری نیست. به هر تقدیر، هرچند زمان حال هم برای آینده - که بی شک آمدنی است - جز گذشتة به هم در نوشته یی نیست باز یک گذشتة به هم در نوشتة دیگر در پشت سر آن هست. نوشتة حاضر سعی دارد این دو را در یک پیوند منطقی به هم مربوط سازد و چیزی از زمان حال زنده و جاری را در طی آن زمان حال در هم نوردیده مرده و راکد، نشان دهد.
در چنین حالی هم البته عجیب نیست که لااقل در بعضی موارد روایت و تفسیر نویسنده با آنچه در خاطر خواننده هست سازگار نیاید و نویسنده در نظر خواننده مورد اعتماد و قبول واقع نشود. این احتمالی است که در مورد روزگاران گذشته و دنبالة آنها هم ممکن است روی دهد و تصویر گذشته های دور نیز در آینة حال، بدانگونه که در خاطر نویسنده نقش یافته است در خاطر خواننده روی ننماید. البته نویسنده درینجا هرگز مدعی آن نبوده است که در آنچه نوشته است از وقوع خطا ایمن مانده باشد اما در همه حال این خرسندی را دارد که تا حدی که در توان وی بوده است بیشترین سعی ممکن را انجام داده است و در هیچ مورد و به هیچ بهانه یی به خود اجازه نداده است در گزارش تاریخ، چیزی را بر خلاف آنچه آن را واقع یافته است به خواننده خویش عرضه کند. لاجرم امید دارد در اتمام این کار از سوءظن خواننده در امان بماند - وگر چند در بارة آنچه نیز شاید ناخواسته و نادانسته دچار خطا شده باشد از خواننده امید بهسازی و رهنمایی دارد.
***
در آماده سازی چاپ اول این کتاب، بعضی عزیزان یاریهای ارزنده ای کردند - از نمونه خوانی تا بازخوانی و بهسازی. سپاسداشتی که در مقدمة آن مجلدها ازیشان به وسیله ذکر نام شد، مایه خرسندیشان نشد، زیرا چنانکه از زبان بعضی از آنها به بیان آمد کار صمیمانه و مبنی بر خلوص آنها را که دوست داشتند بی مزد و منت باشد، از آن خلوص واقعی بیرون آورد، از آنها معذرت می خواهم.
حق با این عزیزان است. بهتر که گردن من زیر بار منت بی دریغ آنان باشد و با مجرد ذکر نام آنها در مقدمة کتاب، خودرا از تمام محبت های بی شائبة آن عزیزان آزاد نیابم.
روزگارانشان خوش، عمرشان شادمانه و مهرشان افزون باد.
عبدالحسین زرین کوب
آذرماه 1377
*****
9 - پنج کافه درون شهری رامهرمز
پنج کافه، کتابی که باید خواند
هر کس برای نوشتن قلم به دست گرفته باشد، می داند که قلم ابزاری است هم بسیار لطیف و هم سنگین، پس به کار بردن آن، هنر و چابک دستی بسیار می خواهد. لطافت و سنگینی قلم را آن کسی درک می کند که گوهر شناس باشد و بتواند با زیبایی، حروف و کلمات را احساس داده و در جویبار گنجینه کلمات، جاری کند. بازگو کردن خاطرات قدیم شهر و مردم رامهرمز، در قالب کتابی تحت عنوان ( پنج کافه درون شهری ) یادآور فرهنگ اجتماعی مردم این دیار، در گذشته ای نه چندان دور است که علاوه بر ارزش ادبی داستان، دارای نکات ارزشمندی از روابط اجتماعی است. داستان هر کدام از این پنج کافه، خود قصه ای گویا از فرهنگ عامه مردم است که به زیبایی، سلامت و متانت به رشته تحریر در آمده است.
این جانب به نوبه خود مراتب سپاس و قدردانی خودرا از جناب یوسف مداحیان اظهار داشته و طول عمر و سلامتی آن بزرگوار را از خدای سبحان خواستارم.
حسین یوسفی
رامهرمز _ فروردین 1400
***
8 - گویش رامهرمزی
8 - گویش رامهرمزی
مهمترین نکته ای که پیش از همه باید به آن عنایت داشت این است که تحقیق در خصوص گویشی که حتی یک سطر نوشته از آن در دست نیست کار آسانی نمی تواند باشد. بدیهی است که بررسی و مطالعه زبان ناگزیر باید مبتنی بر اسناد و مدارک باشد و در این امر به حدس و یا گمان و حتی استدلال منطقی هرگز تکیه نمی توان کرد.
نگارنده برای حفظ و صیانت این میراث گرانبها و به جهت تعلقات قومی و با توجه به رشته تحصیلی که زبان و ادبیات فارسی است، در جهت ادای دین به نیاکان به این مهم پرداخته است هرچند این پژوهش ناکافی و ابتر است، شاید بتوان آن را به عنوان گامی کوچک برای روشن کردن چراغ در این راه پر فراز و نشیب دانست.
اگرچه بیشتر وقت نگارنده صرف جمع آوری اطلاعات و واژگان گردید ولی غرض اصلی از این کار تنها جمع آوری واژگان نبود بلکه هدف کلی شناساندن ویژگی ها و مختصات این گویش بود تا شاید بدین طریق بتوان به نسل حاضر و آیندگان یکی دیگر از گویش های این سرزمین را باز شناساند. تا آنچه که از آن مانده حریر زمان نپوشاند و به طاق نسیان سپرده نشود.
در مقایسه ها، فقط « گویش معیار » ملاک قرار داده شده است و منظور از رامهرمزی صرفا رامهرمزی است چرا که این شهرستان به دلیل اینکه به نحوی محل برخورد اقوام دیرپایی چون « ترک های لرکی »، « بختیاری ها »، « بهمئی ها »، « عشایر عرب » و در دهه های اخیر بهبهانی ها و شوشتری ها می باشد. طبیعی است که به دلیل این مجاورت و نزدیکی، فصول مشترک بسیاری در این گویش با گویش های مجاور مشاهده می گردد، لذا کوشیده شده است گویشی که رامهرمزی های با سابقه به آن تکلم می کنند مورد بررسی قرار گیرد.
برای انجام کار صرف نظر از تحقیقات اسنادی، مانند مراجعه به کتب مرجع و متونی که می توانستند یاری رسان باشند، ساعت ها مصاحبه انجام شد و چون اکثر مصاحبه شوندگان سالمند و بالطبع کم حوصله و گاهی بیمار بودند، مصاحبه ها پس از ضبط بر روی نوار، استخراج شدند و بعد مورد بررسی قرار گرفتند. حدود یک هزار برگه تهیه شد که در جای خود مورد استفاده قرار گرفتند. تقریبا آخرین مرحله کار تحلیل یافته ها یا به نوعی مقایسه و آوانگاری واژگان بود.
در خصوص وضعیت کنونی گویش باید گفت، گویش رامهرمزی مانند همه گویش های محلی دیگر به دلیل شهرنشین شدن مردم، بالا رفتن تعداد آشنایان و مورد استفاده قراردهندگان زبان فارسی رسمی و رایج، گسترش وسایل ارتباط جمعی روز به روز گویندگان بیشتری را از دست می دهد. همان گونه که گفته شد، از این گویش هیچ نوشته ای به دست نیامد. مگر اشعاری که اخیرا شعرای موجود به این گویش طبع آزمایی کرده اند که آنهم با دلیل عدم آشنایی با اصل گویش رامهرمزی، می توان گفت التقاطی از گویش های موجود در سطح شهرستان می باشد که قابل استفاده نبودند.
این کتاب مشتمل بر یک مقدمه و شش فصل و یک بخش الحاقی می باشد که به ترتیب عبارتند از :
فصل اول : زبان فارسی و شاخه های آن
فصل دوم : رامهرمز
فصل سوم : بافت گویش رامهرمزی
فصل چهارم : انواع کلمه در گویش رامهرمزی
فصل پنجم : واژگان
فصل ششم : ضرب المثل ها، کنایات، اصطلاحات
ذکر این نکته در پایان لازم است که این حقیر کمتر از آن است که ادعا کند تمام مسائل مربوط به گویش رامهرمزی را در این مختصر گرد آورده است. شکی نیست که مباحث این کتاب هرچند ممکن است تازه باشند ولی این به آن معنی نیست که کامل هم باشند و هنوز نکته های ناگفته بسیار است. در هر صورت نگارنده تمام سعی خودرا در این خصوص به کار گرفته است.
حال تا چه اندازه این جستار توانسته است اهداف خودرا برآورده سازد اهل فن بخصوص چشمه های فضل و ادب که سال ها افتخار شاگردی آنان را داشته ام بیان خواهند نمود.
در هر حال امید است که سایر علاقه مندان و پژوهشگران ضمن بررسی جامع تر این گویش، این میراث گران سنگ را برای نسل های آینده پاس بدارند.
نوراله گرشاسبی
زمستان 1378
***
7 - رامهرمز در نگاهی تازه
کتاب ( رامهرمز در نگاهی تازه ) مجموعه ای از نگارش ها و تلاش جمعی از دوستداران تاریخ و فرهنگ مردم رامهرمز است که توسط عبدالحمید کلانترهرمزی گردآوری و به چاپ رسیده است.
در این مجموعه سعی شده است تا تلاش ها و فرهنگ و رشادت های مردم رامهرمز در قرن گذشته را که با استفاده از تجربه های پیشینیان خود صورت گرفته در معرض قضاوت خوانندگان محترم قرار دهیم.
این مجموعه که با بیش از سیصد عکس رنگی، بخشی از مطالب مطرح شده در کتاب را به تصویر کشیده است، شامل یازده بخش می باشد.
تاریخچه ای از شهرستان رامهرمز، رامهرمز از دیدگاه تقسیمات کشوری، زبان مادری و گویش رامهرمزی، باغ داری در رامهرمز، نوای ساز و دهل در رامهرمز، تاریخچه کلانتران خواجه طاهری در رامهرمز، بخش جوی آسیاب در گذشته، زندگی نامه تعدادی از شخصیت های تاثیر گذار در روند بهبود زندگی مردم رامهرمز، فعالیت های اجتماعی خاندان کلانتر در رامهرمز، گردشگری و میراث فرهنگی رامهرمز و بخش آخر بازار و تجارت در رامهرمز را شامل می شود.
بدیهی است که اگر تلاش ها، همکاری ها و دلسوزی هایی که در بخش های مختلف این کتاب به آن ها اشاره شده است را شاهد نبودیم، نمی توانستیم به این نتیجه که داوری آن با خوانندگان گرامی است، دست یابیم.
عبدالحمید کلانترهرمزی
آذرماه 1400
***
6 - آرامگاه دو بانوی عیلامی
کتاب آرامگاه دو بانوی عیلامی از خاندان شاه شوتور نهونته پسر ایندد حاصل کاووش در محوطه باستانی جوبجی رامهرمز و خوزستان به نگارش آرمان شیشه گر استادیار و عضو سابق هیئت علمی پژوهشکده باستان شناسی توسط پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری منتشر گردید.
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، در مقدمه این کتاب آمده است بانو آرمان شیشه گر با زادبوم خوزستانی با کاووش و پژوهش ارزشمند خود گرد و خاک زمانه را از چهره ( دو بانوی عیلامی ) زدوده است.
کاووش های محوطه جوبجی رامهرمز از کاووش های مهم عیلامی نو و دوره انتقالی به دوره هخامنشی است و پژوهش گرانسنگ که برآیند کوشش خستگی ناپذیر شیشه گر بوده، گوشه ای دیگر از تاریخ باستان شناسی دوره عیلام را به دانش و شناخت این دوره افزوده است.
در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۶ به هنگام عملیات لوله گذاری سازمان آب و فاضلاب خوزستان ( وزارت نیرو ) با حفر کانال در این محوطه باستانی یک آرامگاه دوره عیلام نو در یک کیلومتری جوبجی به طور اتفاقی کشف و به دنبال آن کاووش نجات بخشی روشمند در منطقه آغاز شد.
با توجه به خط نگاشته هایی که بر روی چند اثر زرین در این مجموعه به دست آمد، معلوم شد دو فرد آرمیده در این آرامگاه دو زن از خانواده شاه شوتور نهونته پسر ایندد شاهی عیلامی هستند.
« نگاهى به پیشینه بررسى و پژوهشهاى باستان شناختى در دشت رامهرمز »
در سال 1948 میلادی (۱۳۲۷ خورشیدی)، «دونالد مک کاون» از سوى موسسه شرق شناسى دانشگاه شیکاگو در ضمن بررسى در خوزستان در رامهرمز به آثارى از دوره هاى مختلف برخورد و از جمله در تپه هاى محوطه تل گِسِر در شمال غربى رامهرمز، اقدام به گمانه زنى کرد و گذشته از ویرانههایى از یک قلعه عیلامى متعلق به هزارۀ دوم پ.م، به آثارى از دورۀ آغاز عیلامى [آثارى از هزارۀ دوم پیش از میلاد مسیح در حدود ۴هزار سال پیش]، گورستانى از هزارۀ اول پ.م و دوره اسلامى دست یافت. یکسال بعد نیز «جوزف کالدول» همین محوطه را گمانه زنى کرد. گزارشهاى کوتاهى از این دو گمانه زنى در دست است. «فرانک هول» بررسیهاى انتشار نیافتهاى از دشت رامهرمز دارد که در سال 1969 به همراه «الیزابت کارتر» انجام داده است و پژوهشگرانى چون رایت، جانسون، کالدول، آدامز، ویتکم، کارتر نیز تحقیقاتى در این زمینه انجام دادهاند. در سال ۱۳۸۵ خانم دکتر «لیلى نیاکان» از پژوهشکده باستانشناسى و عباس علیزاده از موسسه شرق شناسى دانشگاه شیکاگو، دشت رامهرمز را پیمودند و با قرار دادن تل گِسِر در نقطه محورى، چندین محوطه دیگر در رامهرمز را بررسى کردند و به آثارى از دوره آرکائیک تا عصر حاضر برخوردند. لذا بررسیهاى ایشان بیشتر غرب دشت رامهرمز و ساحل شرقى رودخانه اعلاء را در بر مىگیرد (نیاکان و علیزاده ۱۳۸۶)
محوطه وسیعى در ساحل جنوبى رودخانه اعلاء، در شمال روستاى جوبَجى یعنى محل کشف آرامگاه عیلامى نو که در این گزارش مورد بحث است، گویا با پایان گرفتن زمان بررسى مورد توجه این گروه بررسى قرار نگرفته است و این گروه در سال ۱۳۸۵ تا نزدیکى آن یعنى تپه بُرمى را در ۵ کیلومترى جنوب رامهرمز، بررسى کرده است.
محوطهاى که آرامگاه عیلام نو در آن کشف شد میان دو روستاى جوبَجى و دهیور در ۷ کیلومترى جنوب شرقى رامهرمز است و از آنجا که آرامگاه مکشوفه به روستاى جوبَجى نزدیکتر است، این محوطه و گنجینه به دست آمده به این نام خوانده شد. این محوطه از شمال به رودخانه اعلاء، از جنوب به روستاى جوبجَى، از شرق به کارخانه سنگ شکن شهید دامغانى و از غرب به روستاى دِهیور محدود مى شود. این آرامگاه به طور اتفاقى در ضمن فعالیتهاى عمرانى در اردی بهشت ماه سال ۱۳۸۶ کشف و بخش عمدهای از آن تخریب شد.
برگرفته از "کشف آرامگاهى از خاندان شاه شوتورنَهونته پسرایندَد "َ نوشته: دکتر آرمان شیشه گر
@#تاریخ_رامهرمز #میراث_فرهنگی #گنجینه_جوبجی
ramhormoziha
5 - رامهرمز در گذر تاریخ
حسن خادمی رامهرمزی, مولف کتاب, سال 1338 از یک پدر و مادر رامهرمزی در بندرماهشهر به دنیا آمد. اما سی سال از زندگیش را در شهر نفتی امیدیه و منطقه نفت خیز آغاجاری به سربرد. وی دارای دکترای تاریخ از دانشگاه عثمانیا حیدرآباد کشور هندوستان می باشد. کتاب رامهرمز در گذر تاریخ, پایان نامه کارشناسی ارشد او در دانشگاه اصفهان می باشد که در سال 1384 از آن دفاع کرد. این کتاب در رده تاریخ محلی, و در 6 فصل و 192 صفحه, توسط انتشارات منجی و هزینه نویسنده, در سال 1389 به زیور طبع آراسته گردیده است. کتاب مروری بر 4000 سال از تاریخ پر نشیب و فراز رامهرمز می باشد. فصل های شش گانه کتاب در یک تسلسل تاریخی, دوران ایلام باستان تا دوره پهلوی اول را در بر می گیرد. خواننده ضمن آگاهی از روند بالندگی شهر رامهرمز, از حوادث و اتفاقاتی که بر این شهر و نواحی اطراف گذشته, آگاه می شود. از جمله اینکه شهر رامهرمز محل ضرب سکه از دوران باستان تا دوره صفوی بوده است. ماجرای فتح رامهرمز به دست اعراب مسلمان، قیام زنگیان علیه بنی عباس و حضور آنان در شهر رامهرمز, آمدن یعقوب لیث صفاری قهرمان ایرانی مبارزه با خلافت عباسی به رامهرمز, از جمله مسایلی است که در این کتاب به آن اشاره شده است. اوج رشد و کمال شهر رامهرمز در دوره آل بویه است که این شهر را تبدیل به یکی از مراکز بزرگ فرهنگی و اقتصادی ایران کرد. یکی از فراز های مهم تاریخ رامهرمز, که نویسندگان کمتر به آن توجه کرده اند, قیام مدافعان رامهرمز به رهبری قاضی مولانا قطب الدین علیه حمله سلطان احمد جلایر به این شهر می باشد. جنبش محمد مشعشعی در دوره صفوی و اقدامات جانشینان وی در رامهرمز از دیگر فراز های تاریخ شهر رامهرمز است که در این کتاب مورد توجه نویسنده بوده است. رامهرمز در دوره افشاریه و زندیه و دلایل حضور نادر شاه افشار و کریم خان زند در رامهرمز نیز در این کتاب آمده است. اقدامات محمد تقی خان بختیاری, حضور فتحعلی شاه قاجار, ماجرای واسموس, جاسوس آلمانی در رامهرمز, از حوادث مهم رامهرمز در دوره قاجار می باشد که در این کتاب بررسی شده است. در تدوین این کتاب بیش از هزار منبع و کتاب دیده شده است.
سال 1386 به شکل اتفاقی و هنگام خاکبرداری شرکت آب و فاضـلاب خوزسـتان در روستای جوبجی رامهرمز , دو تابوت مفرغی از زیر خاک بیرون آورده شد که حاوی بـیش از 500 قطعه طلا متعلق به دو زن عیلامی بودند. با توجه به این که این گنجینه دو سال پس از دفاع پایان نامه نویسنده در رامهرمز کشف شد لذا مطالب آن در این کتاب ذکر نشده اسـت اما علاقه مندان می توانند اطلاعات مربوط به این گنجینه باستانی را در کتاب "آرامگـاه دو بانوی عیلامی از خاندان شاه شوتور نهو نته پسر این دد" نوشته آرمان شیشه گر استادیـار و عضو سابق هیأت علمی پژوهشکده باستان شناسی که توسط پژوهشگاه میراث فرهنگـی و گردشگری منتشر شده است، ملاحظه بفرمایند.
حسن خادمی رامهرمزی
بهار 1402
***
4 - فرهنگ عامیانه مردم رامهرمز
فرهنگ، واژه ای پارسی و از دو جزء ( فر ) به معنی بالا و پیش و ( هنگ ) به معنای کشیدن وزن و سنگینی، تشکیل شده است. اصطلاح فرهنگ در ادبیات کهن ( پندنامه آتورپات اسپنتامان )، به معنی دانش و حرفه و علم آمده است:
« ... به خواستار فرهنگ کوشا باشید، چه فرهنگ تخم دانش است و بَرِ آن خرد است و خرد آرایش دو جهان است » و در باره آن گفته اند که : « فرهنگ اندر فراخی، پیرایه و اندر شگفتی ( سختی ) پانه ( نگهبان ) و اندر آستانه ( مصیبت ) دستگرد و اندر تنگی پیشه است. »
فردوسی واژه فرهنگ را، در اندرزنامه انوشیروان به معنی و مترادف با دانش و هنر آورده است.
ز دانا بپرسید پس دادگر
که فرهنگ بهتر بود یا گُهر
چنین داد پاسخ بدو رهنمون
که فرهنگ باشد ز گوهر فزون
که فرهنگ آرایش جان بود
ز گوهر سخن گفتن آسان بود
گهر بی هنر زار و خوار است و سست
به فرهنگ باشد روان تندرست
فرهنگ را در بخش ها و زمینه های گسترده ای چون: فرهنگ شهری، فرهنگ روستایی، فرهنگ عشایری، فرهنگ معاشرت، فرهنگ غذاخوردن، فرهنگ طبقاتی، فرهنگ ماشینی ( صنعتی )، خرده فرهنگ ها و فرهنگ فولکلوریت به کار می برند و بی گمان هیچ کدام از این زمینه ها و بیان ها مغایر با تعاریف مردم شناسی که موضوع آن قلمرو فرهنگ شناسی است، نمی باشد. اصطلاحات، ادبیات عامیانه، زبان عامیانه، هنر عامیانه، طب عامیانه و سرانجام فرهنگ عامیانه، بایستی در اوایل این قرن به معنی ( فولکلور ) - دانش توده مردم - وارد زبان فارسی شده باشد.
آرنولد وان ژیپ (1956 - 1873 ) دانشمند فرانسوی که نامش با تحقیقات فولکلوری همراه است می نویسد: فولکلور عبارت است از باورها و اعمال گروهی که با موازین علمی و منطقی جامعه انطباق ندارد و انجام آن برحسب عادت، تقلید، هم چشمی و سرگرمی صورت می گیرد. باورهای ( فولکلوریت ) پیرامون مراسم گذرا ( تولد، ازدواج، مرگ ) و نیز آوازها و قصه ها، پیش از آنکه در قلمرو ( پژوهش های مردم شناسی ) قرار گیرد ( بر اساس نظرات وان ژیپ ) در پژوهش های ادبی جا باز کرده است و جمع آوری دوبیتی ها و قصه ها در این عصر رونق بیشتری یافته است. در حوزه های فرهنگی هر شهری، خرده فرهنگ هایی متناسب با فرهنگ سنتی و عمومی آن شهر نیز وجود داشته و دارد. خرده فرهنگ ها، تفاوت ها و ویژگی های داخل هر حوزه فرهنگی ( از نظر طایفه ای و ... ) که در واقع جوانه ها و شاخ و برگ های تنه اصلی فرهنگ آن شهر است را تشکیل می دهند.
شهر رامهرمز با قدمتی حدود شش هزار سال، دارای فرهنگی غنی که الهام گرفته از تمدن های بزرگ دنیای قدیم « تمدن بزرگ عیلامی و تمدن های بعد از آن » و تمدن بزرگ اسلامی می باشد، که هر کدام از این تمدن ها خود حکایت های غریبی را در دل خاک با خود مدفون کرده اند، که شناخت آنها مستلزم پژوهش و گذشت زمان است. حکایت ما در کتاب حاضر، حکایت فرهنگ معاصر « حدود صد سال اخیر » رامهرمز است که خود الهام گرفته از قرون متمادی ماقبل از خود می باشد. شهر رامهرمز، مرز بین طوایف همجوار یعنی ایلات و طوایف بزرگ بختیاری، بهمئی، ترک قشقایی و عرب می باشد و جدا از فرهنگ غنی خود، نیز از فرهنگ و خرده فرهنگ های این طایفه ها در گذر زمان تاثیر پذیری داشته است، به طوری که در فرهنگ عامیانه این شهر، تاثیرات یاد شده را براحتی می توان مشاهده نمود.
در این کتاب سعی شده که فرهنگ عامیانه مردم رامهرمز بدور از تعصب روایت شود، فرهنگی که با گذر زمان در حال فراموشی است و حتی در همین زمان حاضر نیز شاید مطالب این کتاب برای نسل جدید رامهرمزی ها غریب و تازه باشد. چقدر تلخ است که انسانها هویت و سنت های محلی خودرا فراموش کنند و مانند شاخه ای تُرد و نازک با وزش هر بادی به حرکت در آمده و از گذشته خود بی خبر باشند.
این کتاب گوشه ای کوچک از این فرهنگ غنی و خرده فرهنگ های متاثر از آن است که سعی شده یادآور گوشه ای کوچک از این دُر گرانبهای محلی باشد. شایان ذکر است که ادبیات فولکلریت رامهرمز بسیار غنی و شامل اشعار رزمی، هجوی، چیستانها، ضرب المثل ها، قصه های گوناگون و دوبیتی های بسیار زیبا و دلپذیر و ... است.
در پایان، توجه همشهریان عزیز را به مجموعه کتاب های رامهرمز شناسی اینجانب، که با زحمت بسیار جمع آوری و این نسخه، سومین جلد از آنهاست جلب نموده، انتظار دارد که این مجموعه را که امکان تجدید چاپ آن در حال حاضر وجود ندارد، گردآوری نمایند.
توفیق همگان را از خداوند بزرگ خواستارم.
حسین یوسفی
رامهرمز پاییز 1387
***
3 - رامهرمز در گذرگاه تاریخ
به نام خداوند بخشنده دست گیر
کریم خطابخش پوزش پذیر
ادبیات ملی شاخه بزرگ و گسترده ای از فرهنگ و ادب یک کشور است که به تنهایی نمودار روح ملی و معرف میزان تمدن گذشته و فرهنگ پیشینه آن ملت است و این رشته شامل ترانه، مثل ها و رسوم اجدادی، مطالعه عقاید و افسانه های محلی و قدیمی و باور داشت هاست. که در بیان مردم رامهرمز که کمتر با بیگانگان ارتباط داشته اند و تا حدی اصالت خودرا حفظ کرده اند وجود دارد و البته روشن است که غنی ترین منبع مردم شناسی و شناخت تحولات فکری و فرهنگی هر قوم است.
ادبیات ملی در صحنه دانش بشری اهمیت بسزایی دارد و بسیاری از محققان در این زمینه پژوهش های مفصلی کرده و کتاب های بیشماری نگاشته اند و مراسم و آدابی که هنوز در میان مردم برگزار می شود در مجموع نماینده شناسنامه فرهنگی درخشان این مرز و بوم است.
تحقیق و گردآوری ادبیات عامیانه در دل دشت ها، مزارع و در دامنه کوهها کاری بس دشوار و پر از مخاطره است. نیاز به دقت و وسواس و از خودگذشتگی دارد و این امر از عهده هر کس ساخته نیست مگر آن که عاشق موطن خود باشد.
در ره منزل لیلی که خطرهاست در او
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
لذا جای آن دارد از عزیزی که این زحمت را عهده دار شده اند، دوست فاضل و دانشمند، معلم وارسته جناب آقای ناصر کلانتر که در این راه عهد گذاشته اند و به نوعی باعث شادابی همشهریان را فراهم نمود قدردانی و تشکر فراوان بعمل آید. ایشان به شایستگی حق مطلب را ادا نمودند. چرا که این اولین کتابی است که با این عنوان به طبع می رسد. بدیهی است تذکرات فاضلان، صاحب نظران و محققان گرامی همیشه راه گشاست. باری امیدواریم این کتاب مورد توجه و استفاده علاقه مندان قرارگیرد و مثابه مرهمی باشد بر زخم محرومیت این شهر کهن.
از اینکه به تشویق انجمن رامهرمزیهای مقیم مرکز در این خصوص بذل توجهی شده است، سپاسگزاری می نمایم.
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش
عبدالمجید امین
تیرماه 1381
تهران
***
2- رام اورمزد
« دیار آزادگان »
این کتاب نخستین اثری است که به معرفی دیرینگی شهرستان رام هرمز که روزهایی در قلب سرزمین عیلام و نیاکان میهن کهنسال ما ایران زندگی می کرد، پرداخته است. شارستانی که در هاله های اسطوره ها و در دل تل وتپه های تاریخی گمشده و فراموش شده ای را با خود دارد و می تواند قسم کوچکی از زبان گویای تاریخ اجتماعی، جغرافیایی و تمدن بسیار دیرین این مرز و بوم را بازگو کند. اگر چه غریبانه در پس قرنها و سالها خاموشی مانده است و از دست نوشته هایش نیز خبری نیست. و بزرگوارانی هم که پیرامون ایران و خاصه شهرهای خوزستان نوشته اند، متاسفانه این شهر کهن را در نقشه جغرافیای کشور یا ندیده اند و یا آن را گم کرده اند و بقول باستانشناسی ایرانی پایتختی گمشده و سوخته و فراموش شده است با مردمی که خود جغرافیای خویش را ساختند.
امید است پژوهندگان آتی با پژوهشهایی گسترده تر و دقیق تر زوایای ناشناخته این دیار را که «آزادگانش» نامیده ام، بازتر بشناسانند و ما را نیز بهره مند و یاری نمایند و کاستی های آن را جبران نمایند.
فرج الله عباسیان
اهواز
دیماه 1384 خورشیدی
***
1 - لبخند آرزو
« مجموعه شعر »
شور و حال در شعر و ادب مایه اصلی است، سجع و قافیه و وزن و صنایع شعری عوارض بعدی است که هرچند لازم است ولی کافی نیست باید حالی و حالتی و عشقی و سوزی درگوینده باشد تا در صورت کلمات متبلور شود و بر سطح کاغذ پدید آید و در خواننده ای اثر گذارد. این شور و حال از اوان جوانی در هر گوینده ای تجلی میکند، بوی هر هیزم پدید آید ز دود، اگر کسی شاعر باشد از همان شعر اولش و از بدایت شاعریش میتوان آنرا دید و شناخت.
من روزیکه اولین قطعه آقای قدمعلی صرامی را خواندم این شور و حال را در ابیات آن یافتم و مهمتر اینست که پختگی و سلاست و صحت را نیز در وزن و قافیه و صورت ظاهر شعر این آقای دانش آموز بسیار با استعداد و شاعر خوش قریحه خوزستانی بخوبی میتوان دید و تشخیص داد.
امیدوارم در آینده، آثار و قطعاتی زیباتر و دلنشین تر از آقای صرامی که هنوز مراحل نخستین را می پیمایند بیابم و این حرارت و سوز با پختگی و شیوایی و فصاحت در هم آمیزد و هر سال یک اثر دلپذیر دیگر بر آثار ادب فارسی افزوده شود.
تهران - باستانی پاریزی
فروردین 1342
***
- ۰۰/۰۹/۱۸