بخش سوم : زبان مادری و گویش رامهرمزی (اهمیت حفظ زبان مادری)
اهمیت حفظ زبان مادری
از جمله جذابیتهای جوامع انسانی در سرتا سر جهان، رنگارنگیهای فرهنگی است که یکی از بارزترین نمودهایش تفاوتهای زبانی است. زبان یک قوم گویی عصاره تجربههای زیسته و مواجههای لحظه به لحظه بخشی از جامعه انسانی طی هزاران هزار سال است که جمع شده و یکجا به شکل جوهره فرهنگ ایشان نمود یافته است. از نظر علمی تایید شده که چند زبانی تاثیر مثبتی بر روی هوش انسان دارد. حتی کسانی که به خاطر آشنایی با موسیقی ظرفیت ذهنی خودرا افزایش میدهند، در واقع از موسیقی از آن جهت که یک زبان است بهره برده اند.
این تاثیر مثبت دو یا چند زبانی بر هوش و تواناییهای شناختی افراد را میتوان به سطح جامعه نیز تسری داد. هرچه افراد ظرفیت مند، با هوش و دارای تواناییهای شناختی بالا در جامعهای زیست کنند، آن جامعه با هوشتر و با معرفتتر خواهد بود. در چنین جامعه رنگارنگی افراد از ظرفیتهای شناختی متفاوت یکدیگر که به واسطه تفاوتهای زبانی ایجاد شده، بهره میبرند و این حاصل هم زیستی چند زبانی است.
ما ایرانیان نمونه بارز این بهره مندی هستیم و به تفاوتهای زبانی و فرهنگی لر، کرد، فارس، بختیاری، ترک، عرب، بلوچ،خراسانی، کرمانی و... عشق میورزیم و از رنگارنگی فرهنگ ایرانی لذت میبریم همچون فرشی که نقشین ولی یکی است. انسان و جامعه با زبانش که میراثی هزاران ساله است، به جهان معرفت مییابد. هر قدر زبانها بیشتر و غنیتر باشند، این شناخت کاملتر خواهد بود. تنوع و قوت زبانها باعث قوام جامعه خواهد شد. بیایید با فراموش نکردن زبان مادری خود، دین خودرا به انسانیت ادا کنیم.
یاد رومز (با لهجه رامهرمزی)[1]
انسان برای انتقال مفاهیم ذهنی و تصورات باطنی خود از زبان استفاده میکند و این خود یکی از صفات ممیزه انسان و حیوان است. در سیر پر تلاطم تاریخ، اختراع و استفاده تدریجی از آواها و واژهها وکلمات، به صورت ابزاری سودمند، انسانها را در مسیر تکامل خود یاری نمودند وگرنه انسان، بدون تکلم قادر به استفاده از استعدادهای ذهنی و مکنونات فطری خود نمی بود.
بدون شک یکی از ابزارهای مهم بشر در کسب عنوان افتخارآمیز «اشرف مخلوقات»، همین استعداد (گویش) است. در استفاده از منظورهای ذهنی و عواطف درونی، زبان مادری جایگاهی خاص وسهمی ویژه دارد. بطوری که وقتی انسان میخواهد عمق عواطف و احساسات خودرا بروز بدهد زبان مادریش را به کمک میطلبد. دادههای روانشناسی نشان میدهد که وقتی بخواهیم اقدام به شمارش دقیق مواردی بنماییم که صد در صد به صحت شمارش خود معتقد باشیم (مثلا شمارش مقداری پول)، آن شمارش را با زبان مادری خود انجام میدهیم گو اینکه چند زبان زنده دنیا را هم بدانیم. و آنگاه است که در خود آسودگی خیال و اطمینانی صد در صد احساس میکنیم.
شما ممکن است زبانهای خارجی را بیاموزید و به راحتی با آنها تکلم نمایید. ولی این زبانها همانند مستاجرینی هستند که خانه ذهن و باطن شما را از آن خود نمیدانند و شما هم نسبت به آنها احساس تعلق چندانی نداشته و عمق وجودتان با آن بیگانه است. زیرا با زبان خارجی نمی توانید همه مکنونات قلبی واحساسات عاطفی خودرا بروز بدهید. و احساس میکنید که بسیاری از نیازهای احساسی شما در قالب کلمات آن زبان خارجی نمی گنجد. حال اگر انسان بخواهد که اوج عواطف و احساسات خود را بروز بدهد، احساسی گنگ و نا شناخته وادارش میسازد که این عمل را با لهجه ی مادری خود انجام دهد.
به غمنامهها و شروههای رایج در زبان خودمان توجه کنیم. وقتی میخواهیم در سوگ عزیز از دست رفتهای به مویه و زاری بپردازیم، دوست داریم که این کار را با زبان یا لهجه مادری خود انجام دهیم. نمونههای آن در شروههایی است که با لهجههای ترکی، کردی، عربی، لری، بختیاری و شوشتری مورد استفاده قرار میگیرند و عمق جان و وجود گویندگان این لهجهها را متاثر میسازند. در ابراز عواطف خوشایند نیز کار به همین منوال است. شادی و هلهلههای دسته جمعی وقتی با لهجههای محلی و مادری همراه باشد، شوقی دیگر در بطن وجودمان میآفرینند.
من بچههایم را دوست دارم ولی اگر بخواهم این دوست داشتن را در حد اعلای خود به آنها ابراز کنم، عباراتی همچون (دوستت دارم) یا (عزیز من) عمق وجود مرا راضی نمی کند. مگر اینکه با لهجه رامهرمزی خودم به آنها بگویم (رودَم). تنها در این حالت است که احساس میکنم همه علایق عاطفی خودرا به آنها منتقل نموده و احساس سبکی و آسودگی مینمایم.
با تمام نقشی که گویش و لهجه مادری در بیان احساسات و عواطف ما دارد و شمهای از این نقش در سطور فوق بیان گردید، در پارهای موارد و برای بعضی افراد، استفاده از لهجه مادری با نوعی احساس حقارت یا نا مطبوعی همراه میباشد که متاسفانه ما رامهرمزیها جزو این گروه میباشیم. در همه نقاط دنیا گویشها و لهجههای محلی و مادری، بین گویندگان آن لهجهها رایج و متداول بوده و گویندگان نه تنها استفاده از لهجه مادری خودرا موجب تحقیر و سرشکستگی نمی دانند، بلکه با افتخار تمام، آن را به عنوان مدرکی برای معرفی زادگاه خود مورد استفاده قرار میدهند.
در مملکت خودمان هم وقتی ترکها، کردها، عربها، لرها، بختیاریها و صاحبان سایر لهجههای محلی به یکدیگر برخورد مینمایند با اشتیاق فراوان با لهجه مادری خود به گفتگو میپردازند. ولی این تمایل در نزد ما رامهرمزیها یا اصلا وجود ندارد یا در سطح بسیار اندک و در موارد بسیار نادر به وقوع میپیوندد. راستی چرا ؟ چه فرقی است بین سایر لهجهها و این لهجه ؟ پس بیمهری نسبت به لهجه مادری از خود ماست. همشهریان گرامی، هم ولایتیهای محترم، رامهرمزیهای عزیز، بیایید دست از این بیمهری نسبت به لهجه مادریمان برداریم. تکلم و گویش با لهجه رامهرمزی را با علاقه تمام بین خودمان رواج دهیم و آن را به بچههایمان هم بیاموزیم و نگذاریم این گویش اصیل پارسی که ریشه در اعصار و قرون متمادی دارد به دست فراموشی سپرده شود. همت ما پاسدار این یادگار سترگ اجدادمان خواهد بود.
اشعاری را که با لهجه رامهرمزی در صفحههای بعد ملاحظه میفرمایید به همین منظور سروده شده است. اینجانب متواضعانه و مخلصانه اعتراف دارم که به هیچ وجه در شعر و شاعری ادعایی نداشته و بضاعت خودرا در این مورد بسیار محدود و مختصر میدانم. ولی عشق به سرزمین و لهجه مادری وادارم ساخته تا مبادرت به این کار نموده و حاصل کار را بسان برگ سبزی هدیه همشهریهای عزیز بنمایم. از اساتید فن، ادبای سخن سنج و شعرای خوش قریحه، عاجزانه تمنا دارم که سستی سخن و سهو و قصور لغت را بر بنده بخشیده و مورد عفو و اغماض بزرگوارانه خود قرارم دهند که نه بضاعت بیش ازاین دارم و نه ادعای فزون از آن. اساتید فن خوب میدانند که رعایت وزن و قافیه به معنای دقیق آن در شعر با لهجه محلی کاری است بس دشوار و ممارستی دقیق را اقتضا دارد.
از آنجا که ممکن است معانی بعضی لغات محلی برای خوانندگان عزیز ایجاد مشکل بنماید در صفحههای پایانی، معانی لغات قید گردیده است. علاوه بر این چون ممکن است خوانندگان جوان با پارهای از کلمهها و مکانهایی که در اشعار ذکر شده مانند پیر فقیرو، تل ناردونگی، بازار رضاخانی، قهوه خانه حیدر، دی بلال و... آشنایی نداشته باشند، به این عزیزان توصیه میشود برای فهم هر چه بهتر این معانی از افراد مسن و معمر یاری و استعانت جویند.
یاد رومز
(با لهجه رامهرمزی)[2]
جای خوب مَلی(1) زیادِه مِنِ دنیا
اما چی رومِز نیُوبوی دِیَه پیدا
«بوصِدی»(2) یادِش وَ خیر نیرَة وَ یادُم
خاطرة جویِ «لَلُو»(3) ایکُنِه شادُم
چندی «دَیور»(4) مهربونن مردمونش
قربون «آسید حسینِ زاهِدونِش»(5)
اَو کُلوفَه(6) اِیشکَنِه دایِم مِنِ رو
پیدِن(7)، سَر ایجُنبَنِه سی خُوش لَوِ جو
«بایِمون»(8) او بالِ رو مِی مُلکِ شایِه
وایة(9) دلِ آدمی، مِنِش ایدِرایِه
زِرِ کُنارَل «سِیفرج»(10) که اینِشینی
اِنگاری بهشتِه ری وَ ریت ایبینی
باقِلَه وقتی گل ایداد، بُوش وُلاتَ ایگِرُفت
سیب و زرداُولی گل ایکِرد، فاشِ(11) نارنج ایشِکُفت
مِنِ «هزارمَنی»(12) وَ قدرت خدا
چشمة اُو ایدِرایِه زِرِ پا
«تُلِ ناردُنگی»(13) و «بازارِ رضاخونی»(14) هَنی
نیرَة وَ خاطِرُم، چی یِه نِمایِ دیدنی
«دَی بلالِ»(15) تِیَه کال، وِرد زبونِ همه بی
سُوزِه و تِنگ(16) و قشنگ، آفتِ جونِ همه بی
«قهوهخونة حیدر»(17) و یه شهرِ رومز بی و بس
جای دیدار جَوُونَل، پاتوقی سی همه کَس
«کیمه»(18) و «پارکِ صمیمی»(19)، یادتونه؟
حونِیَلِ شُلیِ قدیمی، یادتونه؟
نُونُم «پیر فقیرو»(20)، هَنی هِسّی ؟
وَ زیارتش دِیَه ایرِی کسی؟
لِیلَقَل(21) حونه اینَهادِن سَرِ کَپَر
دَمِ خروسخون، گَلِة گا ایزِی وَ دَر
صُبِ زی، بو نونِ تازه، دَمِ تَنیر
ناشتوئیتَه همونجُو، ایخَردی، سیر
نون «بَلبَل»(22) وَیهبال و «شُلشُلی»(23) بالِ دیه
«اُو پِیُوزی»(24) چاسِمون بی، شومِمون «اُو باقِلَه»(25)
«گِمنَة»(26) جونآدمی، سینة ایداد وُ جِلُو
وَ چِلُوکباب ایگُفت، وِل مَعطَلی، وَری بُرو
کُم(27) پَتی(28) بی، اما دِل، خَش بی وَ جاش
هر کی شاهی بی وَ سی خوش، مِن سِراش
شربتِ ما، «ماسُ و دو»(29)، بی اوسِنا
مِنِ مَشک ایجُنبَنیدیش، کَرِه وَش ایوبی جُدا
اما ایسو، اُوِ رنگی ایخَرِن، زرد و سِیا
وَشون ایگی، یُو چِنِه؟ ایگِن بِخَر، «پپسیکولا»
ایخَری، باد ایکُنی، کُمِت ایوبوی پُرِ درد
خُو هولو(30)، بِخَر وَ جاش، یه کاسهای پُرِ اُو سَرد
نه کُمِت وَ درد اِیای، نه پیلِت ایرَی وَ هوا
وَ زبون خُت ایگی: آل بووَرِت پپسیکولا
بچه بیدُم، وَ بوزی، اِیومَم وَ لَهک(31)
خُرد و عاجز ایخوسیدُم پا کَلَک(32)
اوسُو دِیم، یه جُوجیمی(33)، اینداخت وَ ریم
«حَتَتول تیتَمَتول»(34)، ایخوند وَ سیم
او زمان، کی ایدونِس که مرغِ مُوشینی چنه
یا مَحَل وَ گوشتِ یخزِیدِة خُورِجی بِنِه
آرد گندم، اوسِنا(35)، مِنِ گُونیَل بی
خایِه(36) و مرغ و خروس، پُرِ حونِیَل بی
روغن نَبُوتی و «مرغ پِلُوستیکی»(37) نَبی
مُستَرابَل مثلِ ایسُو، کُوشی و چینی نبی
تَوپَووَل(38)، پُرِ گندم و مَشکَل، پُرِ دو
اُو زِلالِ صاف و سرد، پُر بی مِنِ جو
سی یه گُمبی(39) شکر و یه کیلو قند
مِنِ صف، وُوسی سَرِ پا تا وَ چند
مِنِ صف، کسی نی واسا، اوسِنا
همهچی فَتِّ فراوون، برکت بی، همهجا
مُوعِدِ تولَک زِیدَن، وقتِ دِرین
زن و مرد آماده بیدِن، سَرِ زِمین
همه زحمت ایکشیدِن، تا وَ شُو
عاجز ایرَفتِن و حونَه وقتِ خُو
زِرِ کار دَر رفتن و بُوزی و بیکُوری نَبی
خُوسیدن تا لنگِ ظهر، وَ دردِ بیعُوری نَبی
عُوشِقی هم اوسنا، چی دِیَه بی
حُرمَت و شرم و حیا سی همه بی
کُر و دختر، دِلِ خَش، وَ یه دیدنی
سَرِ وَلم(40)، وَهَم بِکَندِن، تیتَنی(41)
هَم یُو بی، عُوشِقیِ، بَرِ بَچییَل(42)
مِنِ کار نَبی دیه وَ او چییَل(43)!!
مردم رومِز ندارِن فعلِ لیش(44)
اَی کِسی تُو کُنِه سیشون، اونو ایمیرِن وَ سیش
حافظ اَی اِیُومَه وَ رومز، شیرازَ ایبُرد وَ یاد
نومِ شیراز نیاَوُرد، پاشَ اونجُو نینَهاد
ایرِی رومِز، مُنِههَم بووَر وَبات(45)
اَی ایکارِ نکُنی، دیِنُم وَنات(46)
یادِ رومِز نیکُنِه هیچ مُنِه وِل
چندی خوبیشَ بِگُم، وا نَمِ دِل
یادِتون بای، اَی مُو مُردُم، تُنِ خدا
قَبرَمه دَیور بِنین، پا «هوریا»(48)
عبدالله قنواتیان
تهران _ نیاوران
پائیز1377
شعر یاد رومز با صدای آقای مهمدی
معانی کلمهها و مکانهای بهکار برده شده در شعر «یاد رومز»
- مَلی: خیلی، بسیار
- بوصِدی: باصِدی، یکی از روستاهای رامهرمز
- لَلُو: جوی آب بزرگی که در باصِدی جاری بود.
- دَیور: یکی از روستاهای رامهرمز
- سید حسین زاهدون: امامزاده و زیارتگاه معروف رامهرمز که در دَیور واقع شده است.
- کُلوفه: موج خروشان آب
- پیدِن: پونه
- بایِمون: یکی از روستاهای رامهرمز در کنار رودخانه
- وایِه: آرزو
- سِیفرج: سید فرج، امامزادهای نزدیک کیمه که زیارتگاه و تفرجگاه اهالی است.
- فاش نارنج : شکوفه نارنج، بهار نارنج
- هزار مَنی: یکی از روستاهای رامهرمز که به داشتن چشمههای آب شهرت دارد.
- تُل ناردُنگی: تپهای سرسبز و با صفا در شهر رامهرمز
- بازار رضاخانی: بازار سرپوشیده بزرگ و معروف شهر رامهرمز که بازار فعلی در محل آن ساخته شده و هنوز قسمتهایی از بازار قدیمی موجود است.
- دِی بَلال: زنی زیباروی که در زیبایی، شهره آفاق بود و اشعار و تصنیفهایی که درباره او ساختهاند هنوز هم ورد زبانهاست.
- تِنگ: تپل
- قهوهخانه حیدر: تنها قهوهخانه رامهرمز که پاتوق اهالی بود.
- کیمه: یکی از روستاهای بزرگ رامهرمز
- پارک صمیمی: آقای صمیمی یکی از زمینداران و ملاکین بزرگ و ثروتمند رامهرمز بود که منزل مسکونی او در کیمه بهقدری بزرگ و مشجر و با صفا بود که به پارک صمیمی معروف شده بود.
- پیر فقیرو: امامزادهای در جوار کیمه که به اعتقاد اهالی به خواب افراد معتمد محل آمده و از آنان خواسته بود که گنبد و بارگاه برای او نسازند و بههمین علت به «پیر فقیرو» معروف شده بود.
- لِیلَق: لک لک
- نان بَلبَل: نوعی نان که برروی تابه پخته میشد.
- شُلشُلی: نوعی نان که با پیاز خردشده و روغن مخلوط بود و بر روی تابه پخته میشد.
- اُو پِیوُزی: آب پیازی، نوعی غذای محلی ارزانقیمت و بدون گوشت
- اُو باقِلَه: آب باقلا، نوعی دیگر از غذاهای محلی رامهرمز
- گِمنَه : نوعی غذای محلی رامهرمزی که با بلغور گندم تهیه میشود و شبیه به دمپخت و بسیار خوشمزه است.
- کُم: شکم
- پَتی: خالی
- ماس و دو: ماست و دوغ
- هولو: دایی
- لَهک: خسته، عاجز
- کَلَک: نوعی اجاق گِلی که برای پختوپز و گرمکردن، درونِ خانهها ساخته میشد.
- جُوجیم: جاجیم، نوعی زیرانداز یا روانداز شبیه به پتو که از پشم بافته میشد.
- حَتَتول، تیتَمَتول: مَطلع و سرآغازی که داستانها و مَتلها را با آن شروع میکردند؛ مانند «یکی بود، یکی نبود».
- اوسِنا: آنوقت
- خایِه: تخم مرغ
- مرغ پلاستیکی: منظور مرغ ماشینی است.
- توپو: تاپو، نوعی محفظه یا انبار خانگی که با گل ساخته میشد و گندم و جو در آن نگهداری میکردند.
- گُمب: اندازه کم
- وَلم: فرصت مناسب
- تیتَن: نیشگون یا ویشگون
- بَچِییَل: بچهها
- چِییَل: چیزها
- لیش: زشت، ناپسند
- وَبات: بههمراهت
- وَنات: بهگردنت
- وِل: آزاد، رها
- هوریا: اوریا، زیارتگاهی در جوار دیور.
یادی از استاد «عبدالله قنواتیان»
لازم به یادآوری است که آقای عبدالله قنواتیان، زاده روستای دیور (دهیور) رامهرمز بوده که پس از پایان دوره متوسطه راهی کسب علم و دانش شده و در رشته زبان و ادبیات فارسی موفقیتهای چشمگیری بدست آورده است. سپس استادی زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران پذیرفته و به تدریس مشغول شد. ایشان دارای آثار و اندیشههای سازندهای در این زمینه است که شعر زیبا و پراحساس (یاد رومز) یکی از این آثار برجسته است.
شعر یاد رومز برای کسانی که با شرایط تاریخی و جغرافیایی رامهرمز آشنا هستند، جنبه یادآوری وخاطره دارد. اما برای پویندگان تاریخ و فرهنگ مردمی که با تلاش زندگی نموده اند، احساس تازهای را بر میانگیزد و ناخودآگاه شعر و ادب پارسی را زنده میکند که در سرتاسر ایران پهناور نهفته است. اگر حضرت حافظ در سفرهای خارج از شیراز، از آب رکن آباد یاد میکند شاعر شهر ما هم در تهران با یادی از آب جوی (للو) احساس درونی خودرا بیان مینماید.
بد نیست بهطور سطحی موقعیت روستای دیور شهرستان رامهرمز را با هم مرور کنیم. دیور که در شرق رودخانه علا و در کنار آن و در بلندی واقع شده است، دارای مواهب طبیعی بسیاری است. انشعاب نهر بزرگی از رودخانه علا و جریان یافتن در دامنه این روستا که بوسیله درختان بید بلند قامت احاطه شده، محیط فرح بخشی را فراهم کرده است. بنای پلکانی امامزاده سیدحسین زاهدون که زیارتگاه معروف رامهرمز است، در بلندی قرار دارد و بوسیله چندین پله دسترسی زیارت کنندگان را به آب نهر فراهم میکند.
در مجموع، گرچه مردم این روستا پیش از احداث پل علا که در نزدیکی آن زندگی میکنند بویژه در زمستانها و طغیان رودخانه با مشکلهایی روبرو بودند ولی حال وهوای طبیعی و مردم روستای دیور چنان ذوق و احساس شاعر شهر ما را بخود مشغول داشته است که در نیاوران تهران دلش برای زادگاهش پر میزند و این احساس قابل تجلیل است. در زمینه گردآوری و بهره گیری از چنین اندیشههایی پیشنهاد خودم را در بحث روستاهای رامهرمز مطرح نمودم.
بهطوری که مطلع شدیم این همشهری عزیز و استاد فرهیخته دار فانی را بدرود گفت.
روحش شاد باد.
- ۰۰/۰۹/۱۸
مطالب تاریخى تازه و بکر و عالى و قابل استناد