بخش سوم: دوبیتیهای محلی و مورد استفاده مردم رامهرمز
در این قسمت دوبیتی های محلی و مورد استفاده مردم رامهرمز که نمادی از فرهنگ مردمی است، تقدیم می گردد. مردمی که با همه سادگی در اوج عشق و علاقه و دوست داشتن های با خلوص و پاکی که پروردگار عالمیان در نهاد آفریده های خود به ودیعه گذاشته است، بر زبان می راندند. این دوبیتی ها از زبان مادران دلبندی که در پای گهواره فرزندان خود و همزمان با لا لایی های دلنشین از آنها بهره می گرفتند، شنیده می شد. جوانان دل داده ای هم که پس از کار روزانه طاقت فرسای کشاورزی و به هنگام برگشت به خانه و کاشانه خود بویژه در شب های مهتابی با آوای دل انگیز، فضا را پر از عطر و صفای بیدلی می نمودند که در وصف نمی گنجد. این دوبیتی ها که ساخته و پرداخته فکر و ذهن زاگرس نشینان بوده است، سینه به سینه منتقل ولی در هیاهوی زندگی ماشینی امروزی به فراموشی سپرده شده اند.
مو دیر از رومزم رومز ز مو دیر
قَدُم اِشکَس و رُخسارُم شده پیر
دِلُم ایخِه برَم رومز بگردوم
درآروم وایِه صد ساله ی سیر
*****
ز رومز گفتی و کِردی کبابُم
دلُم تَش زیده دادی پیچ و تابُم
دوای درد مو پرپین رومز
دوای دیگری نیده جوابم
*****
سماور شیرپیچ طلا ذغال بایُم
گل وَری بارِش بکن تا خُم بیایُم
سماور شیرپیچ طلا ذغال بیشه
گل وَری بارش بکن مِثل همیشه
*****
اگر حاتم و گر نوشیروانی
وگر پادشه هفتا جهانی
مشو غره در این دنیای فانی
که فردا زیر خاک پنهان بمانی
*****
بَیاض گردنت چون گردنِ مار
دو زلفت عنبر و رنگت گل نار
همه روزِ خدا پیشُم عزیزی
نه چی امروزکه ترکی بسته دستار
*****
بیو بنشین دَمونی دلخَشم کن
تی ام درد ایکنه دارو تی ام کن
بیو مو وایه دیدار دارم
بیو مو گِله بسیار دارم
*****
بیو جونم که از جونت جدا نی
بیو که منزلم بی تو صفا نی
بیو بنشین کنار دست فایز
که عمر آدمی امروز صبا نی
*****
خداوندا تو زنبور آفریدی
بهشت و جنت و نور آفریدی
بهشت و جنت و نور الهی
بچوب خشک تو انگور آفریدی
*****
خداوندا بحق صبر اَیوب
بحق ناله های زار یعقوب
بحق یوسف حُسن زلیخا
که هر مطلب رسد آخر به مطلوب
*****
دگر شب شد که مو شیدا بگردم
چو ماهی بر لب دریا بگردم
پلنگ از کوه و گرگ اندر بیابان
همه جفتند و مو تنها بگردم
*****
دو سه روزیست که بوی گل نیومد
صدای چهچه ی بلبل نیومد
برین از باغبون گل بپرسین
چرا بلبل به سیل گل نیومد
*****
درختی سوز بیدم بالِ بیشه
تراشیدن مرا با ضربِ تیشه
تراشیدن مرا قلیون بسازند
بسوزند بر سرم آتش همیشه
*****
سر کوی بلند دو دو روم مو
بسر وقت گل نو میروم مو
اگر حکم خدا همرام باشه
دو صد منزل به یک شو میروم مو
*****
شب ابر است خدایا ماه بنما
بیابان مانده است تو راه بنما
شب ابر است و دل در نا امیدی
دل نا شاد ما را شاد بنما
*****
مهم ترین کاربرد دوبیتی های محلی که از ذهن و احساس بابا طاهر همدانی در غرب تا فایز دشتستانی در جنوب سرزمین پهناور ایران سرچشمه گرفته و در بین مردم کوچ کننده و روستاییان بویژه زاگرس نشینان که مدام در حال سفر هستند و با دشواری های زندگی دست و پنجه نرم می کنند ( فال چهل دونه ) رشد دهنده ذهن خلاق آنان است. گرچه این فرهنگ محلی و عامیانه که به مرور و با جا به جایی محل سکونت این هموطنان که فرصت تحصیل و آموزش را به صورت رسمی ندارند، این فرهنگ را به جاهای دیگر منتقل کرده و بخشی از فرهنگ مردم مختلف کشور شده اند.
مردم شهرستان رامهرمز هم با اندکی تغییر و با زبان شیرین رامهرمزی و گویش های رایج در شهر و روستاها از این فرهنگ غنی بهره می گرفتند. برای اینکه در گذشته بسیاری از مردان و زنان این مرز و بوم از کسب علم و دانش به شکل امروزی بی بهره و با دانش مکتب خانه ای خاص آن زمان و متناسب با آن سعی در آموختن و آموزش داشتند و همان گونه که دعاهای خودرا از بر می کردند، دوبیتی ها را هم حفظ و با توجه به شرایط متفاوت از آنها استفاده و بخشی از نداشتن فرصت تحصیل را بر طرف می کردند.
اجرای فال چهل دونه در فرهنگ مردم رامهرمز بدین گونه بود که در زمان های استراحت افراد خانواده که دور هم جمع می شدند و از امکان های اولیه زندگی امروز مانند برق، رادیو و تلویزیون بی بهره بودند، با این روش محفل خودرا گرم می نمودند. در نشست های خانوادگی این مهم را مادران اداره می کردند. اجرای آن هم بدین گونه بود که مادرانی که با شنیدن دوبیتی ها، آنها را از بر کرده بودند به فرزندان خود آموزش می دادند. هنگامی که تعدادی از افراد خانواده می توانستند این دوبیتی ها را از حفظ بگویند، اجازه داشتند در مشاعره دوبیتی ها شرکت نمایند.
در آغاز مادر چهل دانه از تسبیح را شمارش و جدا کرده و از شخص درخواست کننده مشاعره دوبیتی ها خواسته می شد نیت کند و منتظر بماند تا دوبیتی چهلم پاسخ اورا بدهد. مادر اولین دوبیتی را می خواند و دیگران هم حق داشتند به نوبت یک دوبیتی را بخوانند. امتیازی هم برای کسانی که دوبیتی را کامل بلد نبودند قایل می شدند که اگر مصرع اول دوبیتی را هم درست می گفتند، داور (که همان مادر بود ) می پذیرفت. بدین گونه هر کس یک دوبیتی را می خواند تا چهل دانه تسبیح تمام می شدند. دو بیتی چهلم خوانده و مشاعره به پایان می رسید، بدون اینکه کسی از رسیدن دانه چهلم تسبیح که همان دوبیتی چهلم بود خبر داشته باشد. دو بیتی چهلم با آب و تاب دوباره خوانده و تفسیر می شد و کسی که نیت کرده بود، از نتیجه آن آگاه می گردید.
- ۰۰/۰۹/۱۸