بخش بیست و چهارم : استاد محمدعلی بهوند یوسفی
در دنیایی که کلمات گاه رنگ هیاهو میگیرند و واژهها در ازدحام رسانهای بیهویت میشوند، هنوز کسانی هستند که «نوشتن» را نه برای فریاد، که برای فهم و آرامش انتخاب کردهاند.
یکی از این چهرههای خموشفریاد، محمدعلی بهوند یوسفی است؛ روزنامهنگاری آرام، باوقار، خردورز و مانا، که در سایهسار سالها تجربه، برای رامهرمز نه فقط خبر، که خاطره و فرهنگ ساخته است.
دهه شصت و هفتاد، سالهایی بود که صدای شهر در بلندگوها نهفته نبود؛ در دفترهایی کوچک، در میان کاغذهایی نازک و روزنامههایی که از پایتخت میرسید. در یکی از همین دفاتر، در گوشهای از بازار روز رامهرمز، مأمنی بود برای اهل اندیشه و گفتوگو. آنجا، بیش از آنکه توزیع روزنامه باشد، پخش روشنگری بود. ایستگاهی برای توقف شتاب، برای مکثی در میان حروف.
محمدعلی بهوند یوسفی، از همان سالها، نهتنها دیدهبان اخبار، که سایهبان احترام و تعامل فرهنگی بود.
او خبرنگار بود، اما بیش از آن، راوی روزگار مردم، از عشایر تا روستاییان، از فرهنگ تا جغرافیا، از طبیعت تا مناسبات اجتماعی، در کارنامه او چیزی هست که کمتر روزنامهنگاری امروز بدان وفادار مانده: زیستن در دل مردم، نه بر حاشیه خبرها.
او تنها به انتشار بسنده نکرد؛ بلکه با راهاندازی هفتهنامهها، ماهنامهها و پایگاههای خبری، کوشید روح نوشتار را در شهرش زنده نگه دارد.
رامهرمزنامه، کارون فردا، و دیگر رسانههای او، بیش از آنکه صرفاً خبررسانی باشند، جریانسازی فرهنگی بودهاند. صدای او صدای آرام بود، اما بردی عمیق داشت.
چرا که او میدانست رسانه اگر ریشه نداشته باشد، تنها پژواک است، نه فریاد.
محمدعلی بهوند یوسفی، رسانه را میدان رقابت و هیاهو ندانست؛ آن را سکویی برای گفتگو، تداوم هویت و ثبت خاطرهها دید. چه بسیار قلمهایی که به یاری او جان گرفتند، و چه نسلهایی که با نوشتههایش به آگاهی رسیدند.
اکنون که در دهه ششم زندگی، هنوز حضوری زلال دارد، میتوان او را یکی از ستونهای فراموشنشدنی رسانه و فرهنگ محلی دانست. ستونهایی که هرچه بیادعاتر، ماندگارترند.
درود بر او، که در عصر سرعت، به کندیِ متفکرانه وفادار ماند؛ درود بر قلمی که بهجای ترسیم تیترهای جنجالی، به بافتن تار و پود تاریخ شفاهی یک شهر پرداخت.
« متن از : آقای منوچهر برون »
- ۰۰/۰۹/۱۸
